هوسوک خودش و روی میز بالا کشید به امگا که مشغول بالا پایین کردن کاغذ ها بود نگاه کرد: این مسخره است
-فکر میکنم بهترین راه باشه
-به این فکر کردی اگه به خانواده ات بگی میخوای از جانگکوک جدا شی بعدش چه اتفاقی میوفته؟
-قبلش مطمئن میشم تمام کارای انتقال سهام ها و به اسم خودم انجام داده باشن
هوسوک پوف کلافه کشید: واقعا میخوای برای اون بچه وقت بزاری؟
-اره
هوسوک: تو کیم نامجون و داری
سر جیمین سریع بالا اومد به هوسوک چشم غره داد: جوری حرف نزن انگار اون دوست پسرمه خب؟ ما فقط یک بار با هم خوابیدیم همین
هوسوک: ولی اون یه الفا غالبه و تو هم یه امگا غالبی یه کاپلی که برای هم ساخته شدن
-نه
هوسوک با شنیدن حرف جیمین ساکت شد : امروز کاری نداشتی چرا اومدی شرکت؟
-تا بتونم از زیر کار های عروسی در برم
-قرار بود چیکار کنی؟
-انتخاب دیزاین سالن و اون کار ها
-و کی قراره انجامش بده؟
-جانگکوک
-چرا اون؟ این عروسی تو هم هست
امگا کاغذ ها و روی میز انداخت: چون اون بیکاره
-و تو هم هستی امروز حتی لازم نبود بیای الکی داری این کاغذ هارو بالا پایین میکنی
-این ها حساب های چند ماه شرکت شانگهای
-و من قبلا بررسیش کردم و بهت گفتم مشکلی نیست
دست امگا و گرفت: از چی ناراحتی؟
-ناراحت نیستم
-هستی میتونم رایحه ات و حس کنم جیمین مشکل چیه؟
-مشکلی نیست
-من تو رو میشناسم درسته اون مراسم برات مثل یه تشریفاته ولی تو به جزئیات اهمیت میدی
امگا نگاه ناراحتش و به هیونگش انداخت: جانگکوک گفت تنها انجامش میده لازم داره تا از سلیقه دوست دخترش کمک بگیره چون مطمئنه من قراره اون سالن و تبدیل به مراسم اداری کنم
هوسوک اخم هاش تو هم رفت: تو هم قبول کردی؟
-نتونستم مخالفت کنم
هوسوک: چرا؟
-گفت اگه مخالفت کنم یعنی این مراسم یه معنی برام داره
هوسوک: اون موش کوچولو اگه دستم بهش برسه
-همچین کوچولو هم نیست
هوسوک: چطوری تحملش میکنی؟
-من وسط رابطه اون هام هیونگ حس میکنم واقعا باید بزارم هرکاری میخوان بکنن
YOU ARE READING
~Commercial marriage ~
FanfictionNAME:Commercial marriage [ full part ] COUPLE: kookmin Genre:Romance_Omegavers_angest ازدواج تجاری داستان یک امگا و یک آلفا که هیچ شباهت و تفاهمی با هم ندارد و خانواده های که معتقدن ازدواج یک نوع تجارته ❎فیک و میخوام کلیشه ای جلو ببرم ولی ارزش خون...