بی قراری امگا

4.6K 787 192
                                    

آلفا با سماجت میز و دور زد سمت امگا رفت با نزدیک شدن به جفتش هر لحظه بیشتر از قبل گرگش و حس میکرد که برای تبدیل شدن بی تابی میکنه

دستش و سمتش دراز کرد با گرفتن شونه امگا از عقب نشینیش جلوگیری کرد.

_صبر کن

امگا ناچار از ضعفی که از نزدیکی به جفتش نصیبش شده بود نالید: جانگکوک نکن

بهش نزدیک تر شد بیشتر از هروقت دیگه ای گرگش جفتشون و حس میکرد دستش از شونه امگا روی کمرش سر خورد و با گرفتن دوطرف کمرش تو یه حرکت بلندش کرد روی میز گذاشتش بین پاهاش قرار گرفت

_ما باید این وضعیت و درستش کنیم امگا

امگا که به نظر میومد مثل آلفا کاملا به پارک جیمین غالب شده بود مخالفتی نکرد اما اشتیاقی که درونش برای الفا بود و پنهان کرد و کمی خودش و عقب کشید

آلفا اما سرش و به گردن امگا نزدیک تر کرد و رایحه اش و عمیق تر بویید

_نزدیک هیتی

امگا با برخورد بینی الفا به گردنش از لذت چشم هاش و بست با اخرین توان مخالفتش زمزمه کرد

_حق نداری بهم دست بزنی

از شدت نزدیکی الفا به خودش میتونست سفتی چیزی و بین پاهاش حس کنه از حس نوازش دست الفا روی ران پاش و بغد قرار گرفت دستش الفا پشت کمرش سست شدن بدنش و حس میکرد
بدنش به قدری سست بود که داشت متوجه پهن شدنش از پشت روی میز میشد اما کاری از دستش برنمیومد

با برخورد پشتش به میز و قرار گرفت سنگینی بدن الفا روی بدنش

نالید: کوک

هیس ارومی که آلفا کنار گوشش زمزمه کرد صداشو خفه کرد اما با قرار گرفت دندون های آلفا روی گردنش ناخوداگاه گردنش و به سمت مخالف چرخوند تا دسترسی بیشتری به آلفا بده

با فرو رفتن دندون های آلفا تو گردنش درد عجیبی تو گردنش پیچید

ناخوداگاه یکی از پاهاش پشت باسن آلفا قرار گرفت و با جلو کشیدن آلفا و چنگ زدن به بازوش بهش چسبید .

با کشیده شدن زبون الفا روی زخمی که به وجود اورده بود نفس عمیق کشید
بدنش از شدت هیجان داغ شده بود

با باز شدن دکمه شلوارش وحشت زده به دست الفا چنگ زد

زمزمه کرد : نه

الفا جوری که انگار چیزی نشنیده گردنش و بوسید بوسه هاش و تا ترقوه های امگا ادامه داد اینبار دکمه بالای پیراهنش و باز کرد

کنار گوشش با صدای تحریک شده زمزمه کرد: نه؟

_ازم فاصله بگیر

_فقط یه کم جیمین بذار حست کنم داری دیوونم میکنی

_جانگکوک فقط ازم فاصله بگیر

~Commercial marriage ~Onde histórias criam vida. Descubra agora