لطفا کامنت هاتون و روی هر پاراگراف بذارید تا بقیه ریدر ها راحت تر بتونن بخونن ، بچه ها کامنت هاتون خیلی کم شده ها .:)_تاکاشی این روز ها چیکار میکنه؟
_دنبال تمدید ویزاشه
_فکر میکردم اقامت گرفته
_هنوز نه ولی داره کار هاش و انجام میده یه کم سخته این روند اداری
_قراره تدریس کنه؟
_به عنوان استادیار
_ اون کارش خوبه؟
شوکه به هوسوک نگاه کرد : تو چی؟
هوسوک پوکر بهش زل زد : تو چی احمق؟ منظورم کارشه به عنوان یه روانشناس کارش چطوره؟
_در واقع روانپزشک
_باشه روانپزشک
_خوبه حرف هاش روم تاثیر داره ارومم میکنه بهم گوش میده بهترین مسیر و عاقلانه ترین مسیر و بهم نشون میده اون میتونه تعادل برقرار کنه بین احساسات و قلبش برای همینه میتونم بهش اعتماد کنم .
_و خوشتیپه
_اره
_ازش خوشت میاد؟
_هوم
فنجون قهوه اش و برداشت ازش مزه کرد
_تو چشمام نگاه کن و بگو ازش خوشت میاد
زل زد تو چشمای هوسوک: ازش خوشم میاد هیونگ
هوسوک چشم هاشو تو حدقه چرخوند و به پشتی مبل تکیه داد : چرت میگی
_باید بهت ثابت کنم هیونگ؟
_حماقت نکن فقط
با تقه ای که به در خورد منشی سرش و داخل اورد : اقای پارک براتون یه چیزی اومده
_چی؟
در و باز کرد و وارد اتاق شد با دیدن دسته گل ابی رنگ تو دستاش از زیبایی اون گل ها ابروم بالا پرید
_قربان این و پیک داد تا بهتون برسونیم
گل و از دست منشی گرفت گیج به دسته گل نگاه کرد : کی فرستاده ؟
هوسوک با یک ابروی بالا داده به گل اشاره کرد : روش کارت هست .
کارت و از روی گل برداشت زمزمه هوسوک و شنید : هرچند میتونم حدس بزنم کار کیه
با باز کردن پاکت نگاهش به نوشته روش افتاد که با خط خوش نوشته شده بود
«یه چیزایی هست که گفتنش دیگه بدرد نمیخوره ،
مثل اینکه چقدر خال زیر گلوتو دوس دارم
مثل اینکه هر کسی میتونه اون چشمای مشکی
یا مثلا موهای لخت و ابریشمیتو دوس داشته باشه
اما کی مثل من عاشق خالِ زیر گلوته؟؟
حتی اگه برداریش من جای خالیشم دوست دارم..
اصلا اینکه نیستی و من هر شب اینا رو به خودم
میگم اسمش چیه!؟
من فهمیدم عشق مثل یک بیماری میمونه که توو هر آدمی یک جور بروز میکنه. یکی بدبین میشه،
یکی مهربون میشه، یکی غمگین میشه،
یه سری هم از ترس واگیردار بودن رها می کنن میرن!
اما جیمینم من تنها حسی که دارم دلتنگیه، ولی یه سوال مثل خوره افتاده توو سرم، اگه دیگه نداشته باشمت چی؟ »
CITEȘTI
~Commercial marriage ~
FanfictionNAME:Commercial marriage [ full part ] COUPLE: kookmin Genre:Romance_Omegavers_angest ازدواج تجاری داستان یک امگا و یک آلفا که هیچ شباهت و تفاهمی با هم ندارد و خانواده های که معتقدن ازدواج یک نوع تجارته ❎فیک و میخوام کلیشه ای جلو ببرم ولی ارزش خون...