لطفا کامنت هاتون و روی هر پاراگراف بذارید تا بقیه ریدر ها راحت تر بتونن بخونن .:)به پسر کنارش که همچنان اروم نشسته بود نگاه کرد باورش نمیشد جیمین بالاخره قبول کرده بود تا برای معاینه بیاد هرچند از همون لحظه چشاش بار ها و بارها پر و خالی میشد حتی به چشای الفا نگاه هم نمیکرد .
جانگکوک و مقصر میدونست؟
برای همین بهش نگاه نمیکرد؟
دستش و روی ران پاش گذاشت و انگشتاش و بین انگشت های پسر فرو کرد : جیمین؟
امگا اول به دستاشون نگاه کرد اون الفا واقعا کنارش مونده بود؟
جانگکوک چطور انقدر خوب بود؟
چطور انقدر با درک و شعور بود ؟
وقتی جیمین خودش هنوز خودش و نبخشیده بود الفا کاملا از کنار تقصیراتش گذشته بود .زمزمه کرد : متاسفم !
_برای چی متاسفی اخه عزیز دلم ما با هم درستش میکنیم فقط به من اعتماد کن .
امگا سرش و پایین انداخت اشکاش راهشون و روی گونه اش باز کردن
درد میکشید روحش هم به همراه جسمش درد میکشید
نمیتوپست بفهمه چرا نامجون باهاش اینکار و کرده؟ تمام عشقش دروغ بوده؟ چطور یکی میتونست به کسی که عاشقشه اسیب بزنه؟
چطور میتونست زجر کشیدنش و ببینه و بازم به کارش ادامه بده
از یاداوری اون لحظه چنگی به ران پاش زد رایحه نامجون دوباره و دوباره تو بینیش بود نفس کشیدنش تند تر از حالت عادی شد.
میدونست این فقط توهم خودشه این درحالیه که خبری از اون رایحه نیست و فقط توسط بوی امپول و الکل احاطه شده اما ذهنش دیگه ازش پیروی نمیکرد .
به گردنش با عجله دست کشید جوری که بخواد اثرات نفس ها و بوسه های اون الفا و محو کنه
با دستی که پشتش قرار گرفت تو جاش پرید قلبش تند تند میزد روی پیشونیش عرق نشسته بود .
_باید بریم داخل
گیج سر تکون داد جانگکوک با گرفتن دستش هدایتش کرد داخل سالن
_نگران چیزی نباش من پیشتم
دست الفا و محکم ترگرفت انگشتاش و بینش قفل کرد نباید ازش جدا میشد ممکن بود دوباره نامجون بهش نزدیک شه
منشی با دیدن اون زوج که از قبل اومدنشون هماهنگ شده بود گیج به امگایی که به شدت رنگپریده به نظر میومد نگاه کرد : اقای دکتر منتظرتون هستن
موهای بهمریخته امگا و کبودی های گردنش وگونه اش چیزی بود که اون منشی بارها و بارها مشابهش و دیده بود اما متوجه نمیشد اون ها اینجا چیکار میکنن ؟!
STAI LEGGENDO
~Commercial marriage ~
FanfictionNAME:Commercial marriage [ full part ] COUPLE: kookmin Genre:Romance_Omegavers_angest ازدواج تجاری داستان یک امگا و یک آلفا که هیچ شباهت و تفاهمی با هم ندارد و خانواده های که معتقدن ازدواج یک نوع تجارته ❎فیک و میخوام کلیشه ای جلو ببرم ولی ارزش خون...