امگا حتی وقت نداشت تا لباس عوض کنه یا دوش بگیره به راحتی میتونست رایحه الفا کیم نامجون و روی بدنش حس کنه اون با یه الفا سکس داشت و حتی نمیتونست قبل جلسه دوش بگیره تا اعتماد به نفسش یه کم بیشتر بشه اون کثیف بود بدنش زیر یه الفا بود ولی اون دوش نگرفته بود این خجالت اور و شرم اور بود.
از اسانسور بیرون اومد بی توجه به منشی که شوکه نگاهش میکرد سمت اتاقش رفت : برام یه چیزی سفارش بده
حقیقت این بود که از گرسنگی داشت پس میوفتاد
منشی شوکه به رئیسش که متفاوت تر از همیشه و البته که زیباتر از همیشه به نظر میومد نگاه کرد انقدر که اون پسر و با حالت رسمی و اتو کشیده دیده بود تقریبا داشت یادش میرفت رئیسش یک امگا غالبه که میتونه با زیباییش همه و خیره خودش کنه
انقدر ذهنش مشغول اون امگا شده بود که یادش رفت بهش اطلاع بده مادرش تو اتاقش منتظرشه
در و باز کرد و وارد اتاق شد در و بست سمت میزش رفت و پوشه ای که برای اطلاعات جلسه امروزش بود و برداشت فقط یک ربع وقت داشت برای اولین بار ارزو میکرد تا طرف قرار داد بد قول باشن و دیر برسن تا بتونه یه کمی به خودش مسلط بشه
-پارک جیمین
شوکه سمت صدای مادرش برگشت از کی اون زن اونجا بود؟
الفا با حس کردن بوی الفای دیگه ای از پسرش اخماش تو هم رفت سمت پسرش رفت : این چه قیافه ایه؟
جیمین به شلوار سفید و پیراهن ابی تنش نگاه کرد : وقت نکردم برگردم خونه لباس عوض کنم
-مگه کجا بودی؟
به زن نگاه کرد: برای جلسه اومدی؟
زن زل زد تو چشماش چرا جیمین حس میکرد اون زن خوشحاله؟ این و لبخند روی لبش ثابت میکرد
-دیشب با جانگکوک بودی؟
طول نکشید تا جوابش و بگیره حالا میتونست بفهمه اون لبخند دلیلش چی میتونه باشه اینکه شبش و با جئون جانگکوک گذرونده یا نه نگاهش و از مادرش گرفت سمت مبل ها رفت و روش نشست پا رو پا انداخت سعی کرد روی نوشته ها تمرکز کنه
-خوشحالم که باهاش کنار اومدی
چشاش و روی هم فشار داد کاش اون زن میفهمید که جئون جانگکوک اصلا مناسب جیمین نبود اون ها زمین تا اسمون با هم متفاوت بودن برعکس همونقدر هم با نامجون شبیه هم بودن
اره درسته اون الفا هنوزم رو مخش بود ولی نمیتونست منکر شب خوبی که بعد چند وقت گذرونده بود بشه و مهم تر از همه امگاش خیلی هم راضی بود .
مادرش جلوش نشست : خب نظرت چیه؟
بی حوصله به زن نگاه کرد: در مورد چی؟
-جانگکوک
نیشخند زد: نظر من مهمه؟ اگه بگم همین دیشب بهم ثابت شد که مناسب من نیست خودت و از زندگی شخصیم عقب میکشی؟
VOUS LISEZ
~Commercial marriage ~
FanfictionNAME:Commercial marriage [ full part ] COUPLE: kookmin Genre:Romance_Omegavers_angest ازدواج تجاری داستان یک امگا و یک آلفا که هیچ شباهت و تفاهمی با هم ندارد و خانواده های که معتقدن ازدواج یک نوع تجارته ❎فیک و میخوام کلیشه ای جلو ببرم ولی ارزش خون...