درد امگا

4.4K 895 258
                                    


با تمام شدن جلسه از روی صندلی بلند شد به هوسوک نگاه کرد و کنار هم ایستادن به نمایندگان شرکت سوئد دست دادن این اولین قدمی بود که برای فسخ کردن قرار دادش با شرکت کیم برداشته بود شرکت جدیدی که هوسوک پیدا کرده بود و قرار داد معتبری که تنظیم کرده بود براش مایه شادی بود با همراهی کردن نمایندگان برگشتن تو اتاق به ساعتش نگاه کرد

تقه ای به در خورد یونگی وارد اتاق شد : سلام

هوسوک: سلام بیبی نمیدونی چقدر خسته ام

از پشت یونگی و بغل کرد که اون بتا تمام تلاشش و کرد تا هوسوک و از خودش دور کنه جیمینبه درگیری اون دوتا لبخند زد و کتش و برداشت

هوسوک محکم تر دستش و دور یونگی حلقه کرد چونه اش و روی شونه یونگی گذاشت به امگایی که داشت کتش و میپوشید نگاه کرد: کجا ؟

یونگی بهش توپید: به تو چه اخه فضول

هوسوک جوری که انگار بهش برخورده اخم کرد : هی من باید خبر داشته باشم دونسنگم کجا میره تا بتونم مواظبش باشم

یونگی ضربه ای به شکمش زد تا فاصله بگیره ولی الفا بازم تسلیم نشد

-ازم فاصله بگیر

جیمین به هوسوک اطلاع داد تا کنجکاویش و رفع کنه

-قرار ناهار با نامجون دارم

هردوشون زل زدن به امگا که گوشی و سوویچش و برمیداشت

یونگی بود که اول به حرف اومد: داری چیکار میکنی تو که گفتی رابطه بیشتری ازش نمیخوای

-الانم میگم فقط باید مستقیم باهاش حرف بزنم وقتی هردومون ارومیم متوجه اش کنم حتی دیگه نمیخوام تو تخت باهاش ادامه بدم

هوسوک کمی جدی شد از یونگی فاصله گرفت به امگا نزدیک شد با نگرانی زمزمه کرد : اون اذیتت میکنه؟

جیمین با دست به شونه هوسوک زد : نگران نباش خودم حلش میکنم

هوسوک: جیمین واقعا ازت میخوام اگه برات مشکلی درست کرد بهم بگی

امگا سر تکون داد : میرم تا ساعت 2 برمیگردم ممنون میشم تا ساعت دو یه تماس باهام بگیری و مدعی بشی که یه جلسه فوری پیش اومده تا بتونم زودتر از اونجا بیرون بیام

هوسوک اینبار نگاه نگرانش و تو چشمای امگا دوخت: باشه ولی مواظب خودت باش

-باشه بعد از ظهر میبینمتون

وارد رستوران مجللی که نامجون میز رزرو کرده بود شد و با گفتن اسم نامجون سمت یه اتاقک مخصوص راهنمایی شد با وارد شدنش نامجون و دید که با گوشیش مشغول بود الفا با دیدنش گوشیش و کنار گذاشت و بلندشد

-جیمین

سمتش رفت و سمت دیگه میز نشست : سلام

نامجون با حس رایحه هوسوک روی بدن اون امگا کمی اخم کرد : بوی فورمون های هوسوک و میدی

~Commercial marriage ~Место, где живут истории. Откройте их для себя