لطفا کامنت هاتون و روی هر پاراگراف بذارید تا بقیه ریدر ها راحت تر بتونن بخونن .:)
نگران به مسیری که الفا رفته بود نگاه کرد نمیتونست بگه ریکشن جانگکوک زیادی هم خوب بود پسر کوچیکتر از دستش ناراحت شده بود و جیمین نمیدونست باید ادامه بده و اعتراف کنه که به بهوش اومدن نامجون کمک کرده یا نه ؟!
یا اینکه بگه نامجون هنوزم به برگشتنش امیدواره در حالی که به صراحت گفته نمیخوادش؟
با صدای الارم گوشیش بدون برداشتن گوشی روی میز به صفحه اسکرینش خیره شد و قفلش و باز کرد پیام تهیونگ و دید
«میتونی یکی دو روز حواست به نامجون باشه؟ من و جین باید برای یک کاری خارج از سئول بریم تمام تلاشمون و میکنیم زود برگردیم . نه به عنوان کسی که قبلا باهاش میخوابیدی به عنوان یک دوست حواست بهش باشه یه کم کله شق تر از اینه که پرستار قبول کنه مطمئنم حتی زحمت زیادی هم برای تو نداره غذاهاش و هم اشپز عمارت براش میفرسته تنها کاری که باید بکنی اینه که یکی دوبار در روز بهش سر بزنی میدونی که پاش شکسته و کمی برای حرکت به کمک نیاز داره ممنونم ازت بعدا میبینمت »
با نشستن الفا رو به روش نگاه شوکه اش و از پیام گرفت
یعنی چی که بهش سر بزنه؟معلومه که این کار و نمیکرد هیچوقت انجامش نمیداد
_نکنه دوباره خبر از تصادف نامجون دادن که شوکه شدی؟
بی توجه به تیکه واضح الفا نگاهش کرد : من نمیخواستم ازت پنهونش کنم
_ ولی کردی در حالی که من همه چیز و بهت گفته بودم
_درسته ولی تو با رئیس من تو رابطه نبودی که همه چیز پیچیده شه
_پس نباید با رئیس جفتت وارد رابطه میشدی
_ما قبل از اشنایی با تو انجامش میدادیم
_وقتی با تمسخر میگفتی تایپت من نیستم همچین الفا هایی و میپسندیدی؟
_الهه ماه معلومه که نه اون حرف ها فقط برای کل کل کردن بود
الفا که جلوی موهاش خیس شده بود و عقب زد : دارم تلاش میکنم خودم و الفام و قانع کنم که همه اش برای گذشته است تلاشم و میکنم تا منطقی فکر کنم که مثل یه انسان متمدن به نظر برسم اما واقعا سخته که تصور کنم جفتم کسی که عاشقشم قبل من با یه الفایی که میشناختم میخوابیده و اون هر دفعه من و میدیده بهم میخندیده و با سوالاتش بازیم میداده
_نامجون اینجوری نبوده
دندون هاش و عصبی روی هم سابید: ازش دفاع نکن
_ دفاع نمیکنم فقط میگم...
الفا با عصبانیتی که ذره ای نتونسته بود جلوش و بگیره بین حرف امگا پرید و غرید : اره فقط میگی انقدر من و جدی نمیگرفتی تا بهم بگی با اون لعنتی تو رابطه ای بلکه بدونم جواب سوال هاش و چی بدم فکر میکنی بهم نمیخندید وقتی ازم میپرسید رابطم با جفتم چطوره و من میگفتم همه چیز خوبه در حالی که تو با اون میخوابیدی؟
BẠN ĐANG ĐỌC
~Commercial marriage ~
FanfictionNAME:Commercial marriage [ full part ] COUPLE: kookmin Genre:Romance_Omegavers_angest ازدواج تجاری داستان یک امگا و یک آلفا که هیچ شباهت و تفاهمی با هم ندارد و خانواده های که معتقدن ازدواج یک نوع تجارته ❎فیک و میخوام کلیشه ای جلو ببرم ولی ارزش خون...