تایپِ پارک جیمین

4.5K 929 206
                                    

وارد کلوبی شد که اکثر وقت ها با هوسوک و یونگی میومدن تا جشن بگیرن فرقی نمیکرد جشن تولدشون بود جشن بعد یه جلسه مهم یا یه قرار داد بود اکثرا اونجا میرفتن البته منظورش از اکثرا مثلا شاید یکبار در هفته بود اون سه تا انقدر سرشون شلوغ بود و در روز خسته ...

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


وارد کلوبی شد که اکثر وقت ها با هوسوک و یونگی میومدن تا جشن بگیرن فرقی نمیکرد جشن تولدشون بود جشن بعد یه جلسه مهم یا یه قرار داد بود اکثرا اونجا میرفتن البته منظورش از اکثرا مثلا شاید یکبار در هفته بود اون سه تا انقدر سرشون شلوغ بود و در روز خسته میشدن یا سفر های کاری میرفتن که وقتی برای هر شب مست کردن و کلوب رفتن نداشتن.

صدای اهنگ ارومی که پخش میشد نشون میداد دی جی اون کلوب هنوز قصد نداشت شلوغ کاری کنه با شنیدن اسمش به سمتی که حدس میزد هوسوک و یونگی باشن نگاه کرد با دیدن دست هوسوک که بالا رفته بود تا راحت تر توجه جیمین و جلب کنه با لبخند سمتش رفت ولی با دیدن کیم نامجون و کیم تهیونگ تا وقتی بهشون نزدیک بشه لبخندش کم کم محو شد

-سلام؟

با گیجی به هوسوک نگاه کرد هوسوک با چشم اشاره کرد بشینه به تنها جایی که کنار کیم نامجون بود نگاه کرد

تهیونگ: خوشحالم میبینمت

اروم روی مبل کنار کیم نامجون نشست : همچنین

یونگی: چقدر دیر کردی؟

-به هوسوک گفته بودم دیر تر میام

نگاه کیم نامجون از روی صورتش کنار نمیرفت معذب کننده بود تصمیم گرفت اون الفا و متوجه کارش کنه: تعجب کردم اینجا دیدمت

لبخند زد : هوسوک دعوتم کرد نمیتونستم رد کنم

پا رو پا انداخت شاکی به هوسوک نگاه کرد میتونست از چشای هیونگش بخونه که نباید گند بزنه

با یاداوری چیزی به تهیونگ نگاه کرد: ممنون

امگا متعجب به امگای کنار برادرش نگاه کرد: برای چی؟

-اون حرفت تو جلسه اگه حرف تو نبود احتمالا برادر هات همچنان داشتن با مادرم برای قرار داد چونه میزدن

تهیونگ با یاد اوری حرکت زشت و غیر حرفه ای برادر هاش که متوجه گرفتگی امگا تو جلسه شده بود لبخند زد: مشکلی نیست احتمالا یکی باید باشه که اون هارو به خودشون بیاره و این وظیفه بر عهده منه

کیم نامجون به امگای کنارش که میتونست بوی سیب لذت بخشش و بین اون همه رایحه تشخیص بده زل زد اون امگا انقدر ظریف و زیبا بود که دلش میخواست توی تخت داشته باشتش .

~Commercial marriage ~Donde viven las historias. Descúbrelo ahora