هوسوک روی دسته مبلش نشست: نظرت با یه مسافرت چیه؟
-نه
هوسوک: ولی تو تونستی پروژه مهمی و بگیری باید یه جایزه ای به کارمندا بدی
-هیونگ دلت مسافرت میخواد؟ فقط مرخصی بگیر و دست دوست پسرت وبگیر و برو
هوسوک انگشت حلقه اش و اورد بالا: از وقتی بهم حلقه داده دیگه دوست پسرم نیست معشوقمه
سرش و کلافه تکون داد: خب پس دست معشوقه ات و بگیر و برو
هوسوک: بیخیال کار کردن نمیشه
-و من چیکار میتونم بکنم؟
هوسوک پووف کلافه ای کشید: بریم مسافرت من تو یونگی و نامجون
امگا با شنیدن اسم اون الفا اخماش تو هم رفت سرش و از ایپد تو دستش بیرون اورد: دارم فکر میکنم نکنه اون ازت خواسته چنین چیزی بهم بگی
هوسوک بلافاصله رد کرد: نه معلومه که نه تصمیم خودم بود
مشکوک به هیونگش نگاه کرد با دیدن اینکه هوسوک چشاش و ازش دزدید ایپد و روی میز گذاشت: هیونگ لطفا ازت میخوام کیم نامجون و قاطی زندگیکون نکنی من نمیخوام جوری بشه که تصمیماش و به من تحمیل کنه
هوسوک: فقط پیشنهادش خوب به نظر میومد
-نه برای من
هوسوک: مشکل چیه جیمین چرا انقدر سخت میگیری
جیمین به گردنش اشاره کرد تا منظورش و به هوسوک برسونه: به خاطر این
هوسوک: اون تا یکسال باهاته تا به مرور از بین بره میخوای تا اون موقع با هیچکس نخوابی؟
-من قرار نیست تبدیل به کشیش یا یه همچین چیزی بشم نمیخوام کسی از رابطه من و نامجون بو ببره
نگاهش و از هوسوک که با دقت نگاهش میکرد گرفت با خجالت زمزمه کرد: نامجون و فقط توی تخت میخوام
-اوه
-اره اوه هیونگ
هوسوک: فکر کردم ممکنه تو هم ازش خوشت اومده باشه
-نه به اون صورت یعنی اون جذابه برعکس تصور همه تایپ من چنین الفایی نیست من یه الفای غالب دیگه تو زندگیم نمیخوام
هوسوک: اون تنده؟
به هوسوک نگاه کرد زمزمه کرد: اون غالبه
وقتی سکوت هوسوک و دید بیشتر توضیح داد: فورمون هاش وقتی ازاد میشن راحت تحت تاثیرش قرار میگیرم و میدونی چقدر از الفاهایی که فورمون هاشون بهم غالبه دل خوشی ندارم
هوسوک : متوجه ام
-پس ممنون میشم بهش زیاد حق دخالت ندی و بین خودمون نیاریش
VOUS LISEZ
~Commercial marriage ~
FanfictionNAME:Commercial marriage [ full part ] COUPLE: kookmin Genre:Romance_Omegavers_angest ازدواج تجاری داستان یک امگا و یک آلفا که هیچ شباهت و تفاهمی با هم ندارد و خانواده های که معتقدن ازدواج یک نوع تجارته ❎فیک و میخوام کلیشه ای جلو ببرم ولی ارزش خون...