داستان از زبان النا
بوم
با صدای روشن شدن صحنه و صدای تشویق بلند جمعت
با لبخند همیشگیم به سمت جمعیت رفتم و با ذوق ساختی داشتم جو را عالی میکردم و هیجان را برمیانگیختم
امروز اصلا اونطور نبود که دلم میخواست
دلم میخواست ساینا را ببینم ولی انگار نمیشد
اوکی
درسته به خاطر دیدن اون اینکارا قبول کردم ولی الان باید به بهترین نحو انجامش بدم
باشور و شوق شروع به حرف زدن کردم جوری که جمعیت به خاطر هیجان برانگیخته شدن
Elena: Hello guys, welcome to the biggest and most exciting match of the year, Dimensions War Game.And yes, today I am going to accompany you, Elena, and be one of the referees for this game, even though you thought I might be one of the players this year.
النا :سلاااام بچه ها خوش اومدین به بزرگ ترین مسابقه و هیجان برانگیز ترین مسابقه ی سال بازی جنگ ابعاد
و بعله امروز من النا قراره شما را همراهی کنم و یکی از داور های این بازی باشم با اینکه احتمال میدادید امسال جزو بازیکنان باشم
النا:خب خب بهتره با شیش گروه بازیکنا و معرفی اونها که از سرتا سردنیا با رقابت های بسیار به این مسابقه رسیدن و حالاااا با گروه ها ی کره.امریکا..ژاپن..ترکیه...سوئد وبرنده سال پیش چین
همه ی گروه ها دونه دونه با خوندن اسم کشورشون به داخل میومدن وتشویق مردم کل اون مکان را دربر داشت
همه ی گروه ها دونه دونه پشت سیستم های گروه هاشون نشستن هیجان را از چشم هاشون مشید خوند با کلی امید
صدای موزیک پشت صحنه با صدای بلندی پخش شد
خب دیگه باید کم کم بازی شروع میشد که با اومدن صدای ساینا و خوندن اهنگ پس زمینه ی اهنگ منتخب برای مسابقه با اون صدای زیبا جمعیت بار دیگه ای از هیجان بلند شدن
با لبخند به پشتم برگشتم و فرشته ای توی اون لباس سفد رنگ داشت با اون صدای بهشتیش میخوند را دیدم
همه جمعیت و بازیکنان با دیدن ساینا یه صدا هورا کشیدن و خودشونم شروع به خوندن اهنگ کردن
برای این مسابقه درسته جمعیت زیادی تو اون مکان بودن اما بیشتر بیننده ها انلاین بودن و این یعنی یه پخش جهانی
YOU ARE READING
Challenge = life
Randomوضعیت : کامل شده خلاصه:یه نامزدی اجباری برای دوتا دختر از طرف خانواده هاشون که منجر به اشنایی این دونفر و همخونه شدنشون میشه و اتفاقات بینشون رخ میده و ... بخونید شاید دوستش داشته باشین به هرچیزی یه شانس برای نشون دادن خودش بدین *پایان یافته*