"ددی،ددی!عجله کن،من میخوام پیش از اینکه 50 سالم بشه این کتاب رو بخونم"
آلینا از داخل اتاق خواب صداش زد."سر و صدا راه انداختن رو تموم کن.دارم میآم دیگه"
نامجون بخاطر دختر پرشور و هیجانش خندید.اون یه کتاب از کتابخونه قلعهای شکل صورتی رنگ آلینا برداشت بعد سمت تختش رفت و اون رو توی بغلش کشید."خُب...خانمها و آقایون،جایزه بهترین کتاب امشب میرسه به....."
آلینا پشت سرهم دستهای کوچولوش رو روی تخت میکوبید تا برای یه نمایش پرهیجان صدای طبل در بیآره."....پری دریایی کوچولو!هورااا!!"
نامجون با ذوق گفت که آلینا رو به خنده انداخت."خيلی خُب،صحنه با اقیانوس آروم و بدون موج شروع میشه..."
نامجون قصد داشت خط بعدی رو بخونه که موبایلش شروع کرد به زنگ خوردن."کی میتونه این وقت شب بهم زنگ بزنه؟"
پیش از اینکه جواب بده با خودش گفت."سلام،بله؟"
"هی سلام،جون"
نامجون آه کشید و سمت دخترش چرخید."عصر بخیر خانم بوئاکول"
آلینا با شنیدن اسم یه زن سرش رو بالا آورد.برای یه لحظه نامجون فکر کرد که اون از کجا شماره اش رو گیر آورده ولی بعد یادش افتاد اون حتماً یه نگاه به پرونده اش انداخته."من فقط زنگ زدم بهت تا بدونم شاید نظرت درباره رفتن به سینما و فیلم دیدن تغییر کرده باشه"
رُز گفت.
نامجون یواشکی موبایل رو روی اسپیکر گذاشت و آلینا دهنش رو با دستهاش پوشوند تا جلوی نخودی خندیدنش رو بگیره."آه،فکر نکنم خانم بوئاکول.من کلی کار...برای انجام دادن دارم و واقعاً هیچ وقتی برای سرگرمی ندارم"
نامجون دروغ گفت و به دخترش که از شدت نگه داشتن خنده رنگش قرمز روشن شده بود لبخند زد."داری بهم میگی نمیتونی هیچ وقتی برام دیدنم بگذاری؟"
رُز با عشوه گفت.
نامجون به صدای داغون زن که سعی میکرد مثلاً سکسی و اغوا کننده باشه ریز خندید و بعد صداش رو صاف کرد تا حرف بزنه."اممم،من به اندازه کافی شما رو سر کار میبینم،خانم بوئاکول"
اون گفت."آره خُب،من واقعاً دوست دارم تو رو بیرون از کار هم ببینم،میدونی که...فقط خودمون دوتا"
رُز گفت که باعث شد آلینا اداهای مسخره در بیآره و بخنده.
YOU ARE READING
Honeybees & Butterflies(Book One)
Romanceزنبورهای عسل و پروانه ها(کتاب شماره 1) (Complete) فیک کاپلی:نامجین(اصلی) فرعی:سوپ،ویکوک،مارکیونگ نویسنده: Shay_fiction مترجم:Tania kh ژانر:فلاف🍭،عاشقانه❤،کمدی،دراما🎭 و 🔞 کیم نامجون یه پدر مجرد 23 ساله اس که دختر 5 ساله اش آلینا رو بزرگ میکنه. ...