21

242 43 0
                                    

"خیلی خُب،جونگ کوک این ظاهر چطوره؟"جین پرسید و لباس پشمی خاکستری رنگی که تازه خریده بود رو نشون میداد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"خیلی خُب،جونگ کوک این ظاهر چطوره؟"
جین پرسید و لباس پشمی خاکستری رنگی که تازه خریده بود رو نشون میداد.

"آه،عجیب و غریبه"
جونگ کوک گفت و از سمت جین چشم غُره دریافت کرد.

"اگه قصد کمک نداری پس برو بیرون"
جین هیس کشید.

"ببخشید،منظورم اینه که یه کوچولو قدیمیه و این چهارمین قرارته پس به هر حال چرا اون باید به اینکه چی میپوشی اهمیت بده؟"
جونگ کوک در حالی که تکالیفش رو انجام میداد زیر لب گفت.

"خیلی مفید بود"
جین مسخره اش کرد و نگاهی به خودش توی آیینه انداخت.

"به هر حال چرا باید به کمک من توی این مورد نیاز داشته باشی؟من دقیقاً توی زمینه مُد و فشن متخصص نیستم"
جونگ کوک گفت.

"ندارم...فقط منتظر تهیونگم"
جین گفت.چشمهای جونگ کوک گرد شد.

"تـ...تهیونگ داره مـ...میآد؟!چرا زودتر بهم نگفتی؟!"
اون گفت و تکالیفش رو روی زمین پرتاب کرد بعد از اتاق بیرون رفت.
درست بعدش در خونه به صدا در اومد و جیم لبخند زد.

"اون اینجاست"
جین گفت.جونگ کوک غر غر کرد و هودی سیاهش رو پوشید.

"جوابش رو بده جونگ کوک!"
جین داد زد.
جونگ کوک همونطور که از اتاق بیرون میرفت آه کشید بعد به مستقیم به طرف طبقه پایین رفت تا جواب در رو بده.اون سمت در رفت و با باز کردنش تهیونگ رو دید.

"هی،جونگ کوک"
تهیونگ بهش سلام داد.

"سلام هیونگ،بیا داخل"
جونگ کوک گفت و کنار ایستاد تا اجازه بده داخل بیآد.

"جین هیونگ کجاست؟"
تهیونگ ازش پرسید.

"اینجام!"
جین طبقه پایین میاومد.

"فقط 3 ساعت وقت دارم"

"نگران نباش،یه لحظه ای به یه آدم هات تبدیلت میکنم"
تهیونگ بهش اطمینان داد.جونگ کوک به تهیونگ نگاه کرد که با عجله جین رو گرفته و طبقه بالا میکشونه.

"نازک نارنجی‌ها"
جونگ کوک زیر لب گفت و در رو پشت سرش بست.

•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•

Honeybees & Butterflies(Book One)Where stories live. Discover now