⚠️23⚠️

320 51 1
                                    

⚠️هشدار اسمات⚠️

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

⚠️هشدار اسمات⚠️

"جین هیونگ،جداً داریم کجا میریم؟"
نامجون پرسید.

"فقط صبر کن،خیلی کم تحملی"
جین در حالی که خیابون رو باهم پایین میاومدن گفت.

"میدونی فکر کنم یه بار این رو توی یه فیلم ترسناک دیدم"
نامجون زمزمه کرد.

"خفه شو،رسیدیم"
جین بهش گفت.اونها جلوی یه کلاب شبونه که بهش 'EXODUS' میگفتن ایستاده بودن.

"اینجا کجاست؟"
نامجون پرسید.

"یکی از دوستهام اینجا کار میکنه و فکر کردم چرا نریم یه نگاهی بهش بیاندازیم"
جین گفت.

"آه واو،این قطعاً متفاوته"
نامجون طعنه زد.

"ازش خوشت نمیآد؟"
جین پرسید،یه نگاه مضطرب توی صورتش ظاهر شد‌.

"مسئله اون نیست،این جدیده ولی میتونه سرگرم‌کننده باشه"
نامجون گفت.

"باشه بزن بریم داخل"
جین همونطور که دست نامجو رو گرفته بود و داخل کلاب میکشید گفت.
در صدای موسیقی بلند که کل ساختمون رو گرفته بود و تصویر بدنهایی که بهم مالیده میشد به دوتاشون خوش‌آمد گفت.

"خیلی وقته از زمانی که به کلاب اومدم گذشته"
نامجون گفت،مجبور بود بخاطر صدای بلند موسیقی فریاد بزنه.

"میدونم ولی ما فقط یه شب برای خودمون داریم تا حال کنیم پس..."
جین نامجون رو سمت بار کشوند.

"بزن بریم حال کنیم!"

یه ساعت بعد گروهی از آدمها همونطور که اونها شاتها رو پشت سرهم بالا میدادن دايره‌وار دورتادور نامجون و جین رو گرفته بودن.

"خیلی خُب،دست نگهدار،اگه من 4 تا شات برم بالا باید جلوی همه لبهام رو بخوری و ببوسی"
نامجون گفت.

"آ...باشه،قبول"
جین نیشخند زد.نامجون سمت بارتِندر چرخید.

"4 تا شات لطفاً"
اون سفارش داد.

"ازش مطمئنی؟"
بارتندر پرسید.

"باور کن،ارزشش رو داره"
نامجون پوزخند زد.بارتندر خندید بعد شاتها رو پر کرد.نامجون نفس عمیق کشید بعد یکی از شاتها رو بالا گرفت.

Honeybees & Butterflies(Book One)Where stories live. Discover now