خونه کیم
7:22 صبح
نامجون در آرامش روی تختش خوابیده بود تا اینکه صدای زنگ هشدار رو شنید.اون توی خواب بخاطر صدای مزاحم دستگاهی که خوابش رو برهم زده بود غُر غُر کرد.اون با تنبلی چشمهاش رو باز کرد خودش رو به پاتختی رسوند تا زنگ هشدار رو قطع کنه ولی زمانی که چشمهاش متوجه ساعت شد سریعاً مثل رعد از جاش پرید."لعنتی!چطوری اینقدر دیر شد؟!"
اون به سرعت از تخت بلند شد بعدش از اتاق خوابش بیرون دوید.
نامجون به سمت هال دوید تا اینکه به اتاقی رسید روش یه تَگ قرار داشت که نوشته بود 'اتاق آلینا'.نامجون در رو باز کرد و واردش شد."آلینا،بیدار شو!داره دیرت مـ..."
اون با دیدن اینکه آلینا توی اتاقش نیست مکث کرد."خدایا،آلینا ما وقت برای بازی نداریم،همین حالا بیا بیرون!"
نامجون در حالی که اتاق رو میگشت گفت."ددی؟"
نامجون چرخید و دختر 5 ساله اش رو دید که تماماً لباس یقه سفید با لباس راه راه سرهمی با دامن مشکی و جوراب ساق بلند سفیدش رو پوشیده،موهای بلند مشکیش روی شونه هاش ریخته و صورت تُپلیش رو دربرگرفته."اوه،کِـ...کِی بیدار شدی؟"
نامجون پرسید."من صبح زود بیدار شدم چون میخواستم امروز زود برم مدرسه...و 'چون میدونستم تو بازم دیر بیدار میشی ددی' "
آلینا تند تند توضیح داد و توی جاش درجا بالا و پایین پرید.
نامجون آه کشید و سمت آلینا رفت بعد اون رو توی بازوهاش گرفت و بلند کرد."ببخشید الی،ددی قول میده که از این به بعد شروع کنه به زودتر از خواب بیدار شدن"
اون بهش قول داد.
نامجون ناراحت بود که دخترش بیشتر از اون شبیه یه آدم بالغ رفتار میکرد.
YOU ARE READING
Honeybees & Butterflies(Book One)
Romanceزنبورهای عسل و پروانه ها(کتاب شماره 1) (Complete) فیک کاپلی:نامجین(اصلی) فرعی:سوپ،ویکوک،مارکیونگ نویسنده: Shay_fiction مترجم:Tania kh ژانر:فلاف🍭،عاشقانه❤،کمدی،دراما🎭 و 🔞 کیم نامجون یه پدر مجرد 23 ساله اس که دختر 5 ساله اش آلینا رو بزرگ میکنه. ...