"هاهاها...نامجون"
جین همونطور که نامجون سرش رو به گردنش میمالید و نوازشش میکرد با صدای بلند میخندید.اون روی پای نامجون نشسته بود و از حضورش لذت میبرد."هیششش یا ممکنه لو بریم"
نامجون خندید."هی،این فکر خودت بود که بین ساعت استراحتت همدیگه رو ببینیم"
جین گفت و با موهای نامجون بازی کرد."آره ولی اگه منصف باشی فکر نکنم ما مجبور بوده باشیم سکس کنیم"
نامجون پوزخند زد و دستش رو دور کمر جین حلقه کرد."آره ولی خیلی باحال بود"
جین نیشخند زد."کیم سوکجین تو خیلی وحشی هستی"
نامجون زیر لب گفت."تو هم هستی،پسر چالِ لُپی"
جین گفت،خم شد و نامجون رو بوسید."ممم،نمیخوام تمومش کنم ولی حالا من رئیس دانشکده شدم و مسئولیت دارم"
نامجون آه کشید."من بهت افتخار میکنم نامجون"
جین گفت."من هم همینطور،هنوز نمیتونم باور کنم که ترفیع گرفتم"
نامجون گفت."باور کن تو لیاقتش رو داری"
"ممنون"
نامجون گفت و بوسه ای به لبهای جین زد."اوه عزیزم،متأسفم ولی کار دارم"
"ما مجبوریم؟"
جین نالید و غُر زد."میدونم حتی من هم دلم نمیخواد ولی باید برگردم سر کارم و تو هم به زودی ساعت ناهارت تموم میشه"
نامجون گفت."اوه لعنتی،حق با توئه"
جین زمزمه کرد و نگاهی به ساعت انداخت."هی،بعد از کار خودم میبرمت بیرون و اون زمان میتونی لذت ببری"
نامجون گفت."بهتره همین کار رو بکنی"
جین گفت و پیش از اینکه از روی پای نامجون پایین بیآد بوسه سریعی روی لبهاش کاشت."اوه حرفم رو باور کن،قول میدم"
نامجون زیر لب زمزمه کرد و سرتاپای جین رو برانداز کرد و لباس رو از دستش گرفت.
جین شلوار جینش رو پوشید و بعد موهاش رو با دست درست کرد.
YOU ARE READING
Honeybees & Butterflies(Book One)
Romanceزنبورهای عسل و پروانه ها(کتاب شماره 1) (Complete) فیک کاپلی:نامجین(اصلی) فرعی:سوپ،ویکوک،مارکیونگ نویسنده: Shay_fiction مترجم:Tania kh ژانر:فلاف🍭،عاشقانه❤،کمدی،دراما🎭 و 🔞 کیم نامجون یه پدر مجرد 23 ساله اس که دختر 5 ساله اش آلینا رو بزرگ میکنه. ...