19

214 43 0
                                    

نامجون در زد بعد منتظر شد جین جواب بده

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

نامجون در زد بعد منتظر شد جین جواب بده.اون با عجله پیش از اینکه در باز بشه موهاش رو توی انعکاس خودش توی شیشه پنجره درست کرد ولی عوض جین تهیونگ بود.

"اوه،امم سلام"
اون یه کوچولو سردرگم زیر لب زمزمه کرد.

"من اون یکی‌ام آقای کیم.ما قبلاً باهم برخورد داشتيم وقتی اولین روزی که هیونگم رو دیدی"
تهیونگ گفت.

"اوه!درسته،ببخشید"
نامجون گفت.

"ایرادی نداره،اسمم کیم تهیونگه"

"خوشبختم که دوباره میبینمت"

"بفرمایید داخل"
تهیونگ گفت،کنار رفت تا اجازه بده نامجون وارد بشه.

"خُب جین هیونگ کجاست؟"
نامجون پرسید.

"تا چند دقیقه دیگه میآد پایین"
تهیونگ گفت.نامجون سر تکون داد بعد روی مبل نشست.

"چند وقته با جین هیونگ کار میکنی؟"
اون پرسید.

"راستش ما از دوران راهنمایی باهم دوستیم.البته من راهنمایی بودم و اون دبیرستانی"
تهیونگ بهش گفت.

"وای پس خیلی زمان زیادیه"
نامجون زیر لب گفت.

"هممم،خُب امشب جین هیونگ رو کجا میبرید؟"
تهیونگ پرسید و موضوع رو عوض کرد.

"اوه آ...راستش ما توی خونه میمونیم.قصد داریم همدیگه رو یه ذره بیشتر بشناسیم"
نامجون بهش گفت.

"اوه...!"
تهیونگ گفت.

"چیه؟"
نامجون پرسید.

"واقعاً من رو ببخشید فقط وقتی جین هیونگ بهم گفت شما جنتلمن بودید راستش باورش نکردم،قصد توهین یا همچین چیزی ندارم ولی فقط وای..."
تهیونگ گفت.جین با چندتا پرونده توی دستش وارد نشیمن شد.

"هی نامجون،یه لحظه بهم وقت میدی لطفاً؟"
جین گفت و سمت تهیونگ چرخید.

"این هم برگه های امتحانی که از من میخواستی،اگه اشتباهی توشون وجود داشت فقط بهم ایمیل بزن"

Honeybees & Butterflies(Book One)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt