22

205 42 1
                                    

در خونه زده شد و جونگ کوک اولین کسی بود که طبقه پایینه،اون در رو باز کرد بعد به نامجون لبخند زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

در خونه زده شد و جونگ کوک اولین کسی بود که طبقه پایینه،اون در رو باز کرد بعد به نامجون لبخند زد.

"آقای کیم،عصبی بنظر میرسید"
اون گفت.

"سلام جونگ کوک"
نامجون آه کشید.

"جین چند دقیقه دیگه پایینه"
جونگ کوک گفت و به نامجون اجازه کرد تا داخل بیآد.اون در رو بست بعد بهش تکیه داد.

"سر اینجور دروس مثل همیشه بنظر نمیرسید،این خیلی عجیبه"
نامجون براش چشم چرخوند.کمی بعدش تهیونگ همراه جین طبقه پایین اومد و بهش خوش آمد گفت.

"عصر بخیر نامجون هیونگ"
تهیونگ گفت.

"اوه...سـ...سلام"
نامجون زیر لب گفت در حالی که توجهش به جین بود.

"سلام"
جین زیر نگاه های خیره نامجون لبخند خجالت زده ای زد.

"عالی بنظر میرسی"
نامجون نظر داد.جین خنده کوچیکی کرد.

"ممنونم،تـ...تو هم عالی بنظر میرسی"
اون گفت.

"ممنون"
نامجون گفت.اونها برای یه دقیقه همونجا ایستادن و بهم خیره شدن.جونگ کوک بی‌حوصله غر زد.

"ای بابا،میشه شما دوتا فقط برید!"
اون گفت.

"اوه درسته آره،قرارمون"
جین خندید.

"آره خُب حالا قراره کجا بریم؟"
نامجون پرسید.

"خیلی خُب،تهیونگ ما رفتیم.جونگ کوک اگه موقعیت اورژانسی پیش اومد حتماً بهم زنگ بزن...فقط موقعیت اورژانسی"
جین گفت.

"حالا هرچی"
جونگ کوک زیر لب مِنومن کرد.

"تو کارها رو عالی انجام میدی هیونگ"
تهیونگ گفت و شستش رو برای جین بالا آورد(👍🏻).
جین پیش از بیرون رفتن با نامجون ازش تشکر کرد.تهیونگ سمت جونگ کوک چرخید و متوجه شد اون لباس عوض کرده.

Honeybees & Butterflies(Book One)Where stories live. Discover now