20

216 49 6
                                    

"من واقعاً متأسفم جین هیونگ"نامجون عذرخواهی میکرد و چندین بار هم تعظیم کرد

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

"من واقعاً متأسفم جین هیونگ"
نامجون عذرخواهی میکرد و چندین بار هم تعظیم کرد.

"نه ایرادی نداره،فقط فکر نمیکردم کسی ماهیتابه رو بسوزونه و غذا رو نپخته...به حال خودش رها کنه"
جین خندید.اون اوایل همین هفته تصمیم گرفته بود سر سومین قرارشون به نامجون آشپزی یاد بده ولی بنظر میرسید انگار جین باید یه قوری و چند دست تابه،کتری و یه اجاق گاز ست کامل برای خودش تهیه کنه.

"فکر کنم پاستا درست کردن خیلی باهات سازگاری نداره"
جین گفت.

"خدا،جین هیونگ این ناامید کننده‌اس"
نامجون آه ‌کشید و انگشتش رو لای موهاش کشید.

"اوه بیخیال،تو یاد گرفتی دیگه"
جین بهش دلگرمی داد.

"جین هیونگ،من آب رو هم میسوزونم"
نامجون قیافه گرفت.

"به طور تکنیکی،آب نمیتونه بسوزه،فقط میتونه بخار بشه"
جین حرفش رو درست کرد.
(حرفش رو تصحیح کرده)

"اینطوری میکنی تا احساس بهتری داشته باشم؟"
نامجون پرسید.

"میشه بس کنی و فقط یه بار دیگه بخاطر من تلاش کنی؟لطفاً،بخاطر من"
جین ازش خواهش کرد.نامجون آه کشید.

"باشه،باشه یه بار دیگه سعی میکنم ولی اگه خونه‌ات رو سوزوندم همه‌اش تقصیر توئه"
اون شوخی کرد.

"شانسم رو امتحان میکنم"
جین پِقی خندید.

"ددی!ببین من و کوکی چی درست کردیم"
آلینا ذوق زده میدوید در حالی که جونگ کوک پشت سرش میاومد.
نامجون آلینا رو برداشت و عروسک جورابی کوچولو رو توی دستش دید.

نامجون آلینا رو برداشت و عروسک جورابی کوچولو رو توی دستش دید

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
Honeybees & Butterflies(Book One)Onde histórias criam vida. Descubra agora