16

36 7 4
                                    

هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که نفس کشیدن چقدر میتونه مهم باشه، و چقدر صدای دم و بازدم بلنده، به جز الان که به زمین چوبی چسبیده و بودم نمیخواستم صدام در بیاد.

زیر تختم قایم شده بودم، در تلاش برای ساکت موندن، عرق از پیشونیم به پایین سر میخورد. اکوی صدای قدم هاش توی خونه نزدیک تر و نزدیکتر میشد.

چشمامو محکم بستم و لبهامو روی هم فشار دادم تا نفس نکشم و پیدام نکنه.

"هر جایی هستی بیا بیرون"..

صدای ارومش موهای تنم رو سیخ میکرد، دستامو بالا اورد و روی دهنم قرار دادم و صدای گرومپ گرومپ قلبمو توی سینم میشنیدم.

"قایم شدن فایده نداره جه بوم، هر جایی باشی من پیدات میکنم"

در اتاق به ارومی باز شد و من مثل یه مجسمه خشکم زد. صدای خنده ایی توی اتاق پیچید، در کسری از ثانیه یک جفت بوت زرد رنگ جلوی تخت قرار گرفت "من میدونم اونجایی جه بوم"

میدونستم دیگه قایم شدن فایده ایی نداره. نفسم رو ازاد کردم و به زحمت خودمو از زیر تخت بیرون اوردم،. روی پاهام ایستادم و به دو چشم پر از شیطنت جلوم خیره شدم.

"قبول نیست سون آ چجوری اینقدر زود پیدام کردی؟ فکر کردم زیر تخت جای خوبیه" لبهام آویزون شد و به زمین زل زدم.

سون آ به سمت چراغ اتاق رفت تا روشنش کنه و خندید " خب چون همیشه اینجا قایم میشیم"

من هم خندیدم "خب انگار درست میگی" شونه هامو بالا انداختم " حالا چیکار کنیم؟"

قبل ازینکه بتونه جواب بده مامان بزرگ با یه بشقاب کوکی شکلاتی به داخل اتاق اومد. با لبخند گرم همیشگیش گفت "بیاین توی پذیرایی این شیرینی هارو با یه لیوان شیر بخورین تازه کارتونم میتونید ببینید"

من و سون آ هر دو با هم فریاد زدیم "عالیه"

به داخل پذیرایی رفتیم و روی مبل نشستیم، من لیوان شیرم رو از روی میز جلومون برداشتم و کمی روی مبل عقب رفتم تا کنار سون آ باشم. در حالی که یه قلپ از شیرم می خوردم سرمو کج کردم و روی شونه ی سون آ گذاشتم. بعد هر دو مشغول تماشای کارتون کاراگاه گجت شدیم.

شاید خیلی مهم به نظر نرسه، اما وقت گذروندن با دوست صمیمیم در اخر هفته ها برای من بهترین اتفاق بود.

حتی یه بار مامان سون آ اجازه داد اون شب خونه ی ما بمونه! ما پتو و بالش هامون رو جلوی تلویزیون گذاشتیم و اونقدری کارتون تماشا کردیم تا خوابمون برد.

توی مدرسه یه سری ها دوستیمون رو مسخره میکردن، اما من برام مهم نبود، تنها چیزی که اهمیت داشت یه دوست خوب مثل سون آ بود.

"هوی جه بوم" صدای سون ا منو از فکر بیرون اورد. به سمتش چرخیدم و اون خنده کنان گفت"رفته بودی فضا؟"

road to madnessWhere stories live. Discover now