18

31 7 3
                                    


سوک شی چونه ی من رو رها کرد، توی اتاق رژه میرفت و چرخ دنده های ذهنش رو به کار می انداخت تا یه راه حل پیدا کنه. یه تنبیه خوب برای من که پرنسس عزیزش رو اذیت کردم.

اگه چند هفته پیش بود از وضعیت پیش اومده می ترسیدم، بدنم شروع به لرزیدن میکرد و حالت تهوع میگرفتم. اما الان اونقدری از مرگ مامانی بی حس بودم که دیگه چیزی برام اهمیت نداشت. دیگه بلایی نمونده که سرم نیاورده بشه، مثلا میخواست چیکار کنه؟

به صندلی تکیه دادم و دستامو پشت سرم قلاب کردم، با بی خیالی گفتم "اگه میخوای کتکم بزنی میشه زودتر انجامش بدی، میخوام برم بیرون"

سوک شی در بین قدم های سنگینش متوقف شد و به سمت من برگشت، فکش رو منقبض کرد و با خشم گفت " الان چه زری زدی؟"

"همین که شنیدی، خودت گفتی میخوای تنبیهم کنی، پس زودتر انجامش بده"

چهره ی سوک شی از خشم قرمز شد، عصبانیش کرده بودم، پس انتظار اتفاق بعدش رو داشتم.

از یقه ی لباسم گرفت و منو محکم به دیوار کوبید، دستاش دور گردنم حلقه شد و دست دیگشو مشت کرد تا به صورتم بزنه. من همچنان با بیخیالی بهش زل زده بودم، این دردا برام عادی شدن، دیگه ازش نمی ترسیدم.

همون موقع در سالن باز شد و مامان بزرگ به داخل اومد. با دیدن وضع ما انجیلی که توی دستش داشت رها شد و چشماشو از تعجب گرد کرد"چی کار داری میکنی سوک شی"

سوک شی از بین دندوناش غرید "به تو مربوط نیست"

"البته که هست" جلوتر اومد و به ما نزدیک شد "بهت گفته بودم حق نداری بهش دست بزنی"

"برام مهم نیست چی گفته بودی، این بیشعور جولیا رو زده باید ادبش کنم"

من بلافاصله گفتم "پس بکن، توی مجلس ختم مامانی اونقدرم بزنم تا"-

صدای مامان بزرگ متوقفم کرد "کافیه جه بوم" یکی از دستاشو روی دهنم گذاشت تا ادامه ندم و دست دیگش رو روی قفسه ی سینم تا کمکم کنه نفسام ارومتر شه.

سوک شی با حرص گفت "میبینی چی میگه، این پسره تباه شده، یه ذره دیگه بگذره میشه خلافکار درجه یک"

حرف های ریاکارنش دوباره خشم منو برافروخته کرد، داد زدم "یکی نیست به خودت بگه، جردن و مامانی به خاطر تو مردن"

دست مشت شدش بالا اومد تا منو بزنه"عوضی حرومز-"

"بسه دیگه با جفتتونم" مامان بزرگ بینمون ایستاد تا جلوی مشت های سوک شی رو بگیره. دست آزادشو دراز کرد و روی قفسه ی سینه سوک شی هم گذاشت تا فاصله ی بینمون رو حفظ کنه.

" اینجا نه جاشه نه زمانش، ما اومدیم به اونجی ادای احترام کنیم. اگه همین الان تمومش نکنید جوری جفتتون رو میزنم که تا یه هفته نتونید جم بخورید، فهمیدین؟"

road to madnessWhere stories live. Discover now