19

31 5 1
                                    


نام بیمار : ایم جه بوم

سن : هشت سال

قد: 130

وزن : 39 کیلوگرم

تشخیص پزشک : اختلال اضطراب شدید، اختلال دو قطبی، افسردگی بالینی

نظر روانپزشک : ایم جه بوم سه ماه پیش بر خلاف میل خود به بهداری اورده شد. در اولین جلسه ی معاینه نشانه های مشکلات روحی و جامع گریزی در وی مشاهده شد.

با گذشت زمان جه بوم هنور با بچه های دیگر اخت نشده، با آنها حرف نمی زند. بیشتر وقتها در اتاق خود میماند و نامه های مادربزرگش را میخواند یا تلویزیون می بیند.

در جلسات درمانی از صحبت در مورد خانواده ایی پرهیز میکند، به خصوص پدرش. پدر روحانی فکر میکند این پسر یک روانی زنجیره ایی است اما من مطمئن هستم که داستان پیچیده تر ازینهاست.

خواهر چومین شقیقه هاش رو ماساژ داد و به نوشته های خودش نگاه گذرایی انداخت. فارغ التحصیل و دانشجوی ممتاز دانشگاهش و یکی از بهترین روانشناس های کودک در کشور، باور داشت میتونه پرونده ی هر کودکی رو حل کنه.

اما بعد جه بوم رو دید.

چومین در اتاقش مشغول خوندن انجیل بود که اولین بار جه بوم رو ملاقات کرد، پدرش اونو به زور آورده بود، وحشیانه به اطراف لگد میزد و میخواست ازادش کنن. مدام فریاد میزد و به هر کسی که نزدیکش میشد ناسزا میگفت. غم و دردی توی صداش بود که چومین تا حالا نشنیده. بلافاصله از سرجاش بلند شد و به بیرون اتاق رفت تا کمکش کنه، اما پدر روحانی بهش اجازه نداد.

با ناراحتی پسر بیچاره رو تماشا کرده که به سمت اتاق خالی کشیده، فیاد های بلندش با بسته شدن در خفه شد . جمعیت داخل سالن هم پراکنده شدن.

چومین به داخل دفترش برگشت، دفترچه یادداشتی بیرون ارود و هر علائمی که توی پسر دیده داخل نوشت.

بعدش پدر روحانی ازش خواست به اتاقش بیاد، اونجا با ایم سوک شی آشنا شد، پدر جه بوم. مامور پلیس هیکل درشتی که پسر خودشو به زور اینجا بستری کرده.

پدر روحانی گفت "خانم چومین ایشون اقای ایم هستن، اقای ایم خانم چومین مسئولیت معاینه ی پسر شمارو دارن"

سوک شی از رو صندلی جلوی میز پدر روحانی دست به سینه به جلو خم شد و گفت "موفق باشید، پسره پاک دیوونست"

چومین دهنش رو باز کرد تا اعتراض کنه، یه پدر نباید در مورد بچش اینطور صحبت میکرد. اما قبل ازینکه بتونه چیزی بگه پدر روحانی گلوشو صاف کرد "خواهر چومین مثل فرشته ایی که از طرف خدا اومده تا به بچه ها کمک کنه مسیر درست رو پیش برن"

"عالیه، من بهتره برم، اگه پسرم دردسری درست کرد بهم اطلاع بدین"

"بله اقا حتما"

road to madnessWhere stories live. Discover now