Part 2

674 107 56
                                    

چانگبین به سر تا پای چان نگاه کرد و نیشخند زد.
چان بدون حرفی جلوش ایستاد. چانگبین هم چیزی نگفت.
جیسونگ از توی هدفونی که چان توی گوشش گذاشته بود، باهاش حرف می‌زد.

[ ازش بپرس چه چیزی رو باید برسونی. ]

_من چی رو باید تحویل بدم؟

چانگبین یه فلش کوچیک رو جلوی چان گرفت.

_این.

چان برای یه لحظه جذب صدای مردونه‌اش شد، اما سريع از فکرش بیرون اومد.

[ یادت نره شبگردها به فقط به خاطر پول کار می‌کنن...‌ در واقع همه به خاطر پول کار می‌کنن. ]

_اول پول.

چانگبین ابروش رو بالا انداخت. هنوز بهش اعتماد نداشت. قراره یه کپی از اطلاعات مسیرهایی که ازش مواد مخدر صادر می‌کنه رو به دست این شبگرد بده و اون تمام پول رو اول می‌خواد؟ نکنه اطلاعاتش رو بدزده؟!

_اول کار.

_من پولم رو می‌خوام. از کجا معلوم بعدش به جای پول یه گلوله وسط پیشونیم نباشه؟!

_مگه تو کارت مشکلی هست که یه گلوله بین ابروهات بذارم؟!

[ نمی‌خوام بهت مشکوک بشه؛ بکش کنار. ]

_می‌دونی، تو اهل معامله نیستی. وقت من رو نگیر.

چان رفت تا سوار موتورش بشه که صدای چانگبین متوقفش کرد.

_نصفش رو اول می‌دم.

[ دو سوم بخواه. ]

_دو سوم می‌خوام.

_قبوله.

چانگبین به اون پسر سیاه پوش اعتماد نداشت. حتی کلاه کاسکتش رو در نمی‌آورد. همه چیزش مشکوک بود. صدای شبگرد روبه‌روش رو شنید.

_باید کجا ببرمش؟

جانگکوک یه جی پی اس کوچیک به دست چان داد و چانگبین باهاش حرف زد.

_یه دختر با موهای مشکی و چشم‌های آبی طبقه هفتم این هتله، اتاق ۷۰۵. فلش رو بهش بده.

[ بپرس چرا شبگرد می‌خواد. موقع پرسیدن خودت رو دست پاچه نشون بده. ]

چان کمی من من کرد.

_اووم... خب... یه چیزی؛ چرا یه شبگرد برای گروهت می‌خواستی؟

_شاید اطلاعاتم زیاد بشه.

_چرا من؟

_چون زنده‌ای. اگه زنده بمونی وارد گروهم می‌شی.

چان فهمید کار سختی در پیش داره، اما اون کریستوفر بنگ‌ئه، ملقب به سی وان. اون از پس همه چیز برمیاد.
چان منتظر موند تا جیسونگ بهش بگه پول واریز شده. همون جا ایستاد و به چشم‌های چانگبین زل زد.
چشم‌هاش عجیب بود. ازش خوشش نمی‌اومد. یه حسی بهش می‌گفت این چشم‌ها براش دردسر می‌شه.

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕 Where stories live. Discover now