Part 19

518 87 25
                                    

چان از کنار چانگبین بودن لذت می‌برد. حس زنده بودن داشت و همین کافی بود. آشپزی کردن کنار اون و هر از گاهی لمس کردن دست‌هاش، برای بیخیال همه چیز شدن، کافی بود.
بیخیال تمام گذشته، تمام تلاش‌هاش، خانواده‌اش و بهترین دوست‌هاش.

کم کم آشپزخونه شلوغ شد و باقی اعضا تلاش می‌کردن تا چیزی برای درست کردن پیدا کنن.

چانگبین دست چان رو گرفت و همراه بشقاب توی دستش از بقیه فاصله گرفت و به سالن غذاخوری رسید.

چان: اوم... کسی اینجا نیست و ما داریم دو نفری صبحونه می‌خوریم، به نظرت این مثل دومین قرار نیست؟

چانگبین خندید و شیطون به چان نگاه کرد.

_من اسمش رو می‌ذارم قرار اول، بخش دوم.

چان خندید و سرش رو پایین انداخت. از روی شیشه تمیز و براق میز، عکس خودش رو دید. داشت می‌خندید!

چه اتفاقی افتاده؟ بنگ چان ملقب به سی وان و خنده؟! مگه میشه؟ چرا دیگه سرد نیست؟ چرا لبخند از روی لبش پاک نمیشه؟ چرا اخم بین ابروهاش گم شده؟

چان سرش رو بلند کرد و به چانگبینی که بهش خیره شده بود نگاه کرد.

چان: تو من رو عوض می‌کنی.

_منظورت چیه؟

_تو با بقیه فرق داری سئو بین.

آلفا خندید. یه دستش رو زیر چونه‌اش گذاشت و دوباره به چان خیره شد.

_چرا از دیدنت سیر نمیشم چان؟

_هي... تو داری اون حرف‌های رمانتیک و چندشت رو شروع می‌کنی.

چانگبین خندید و همون لحظه چند نفر دیگه اومدن و جمع زیبای دونفریشون رو بهم ریختن.

فلیکس خواب‌آلود سر میز نشست. چشم‌هاش رو مالید و خمیازه کشید. همون لحظه هیونجین از پشت بغلش کرد و محکم گردن و گونش رو بوسید.

_هیون نکن، داری اذیتم می‌کنی. من خوابم میاد!

_کیتن کوچولوی خوشگل من، می‌دونی دوست دارم..
خیلی دوست دارم لی فلیکس! خیلی خیلی دوست دارم.

فلیکس خمیازه‌ی دیگه‌ای کشید و چشم‌هاش رو مالید.

_من گشنمه هیون.

هیونجین دوباره گونه‌ی فلیکس رو بوسید و سمت آشپزخونه رفت تا به جمع ناشی‌های رشته‌ی آشپزی، اضافه بشه.

فلیکس خواب‌آلود سرش رو روی میز گذاشت و چشم‌هاش رو بست.

چان دید فرانک با ماژیک توی دستش داره نزدیک فلیکس میشه. اون احمق حتما می‌خواست انتقام نقاشی‌هایی که فلیکس روی صورتش کشیده رو بگیره.

فرانک و چان برای یه لحظه چشم تو چشم شدن و فرانک طوری که چان متوجه بشه، لب زد.

_بعدی تویی، امروز مینهو ازت مراقبت نمی‌کنه!

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕 Where stories live. Discover now