فلیکس چان رو به حموم فرستاد تا به خودش برسه و دلربا بشه.
.
.
.
.
چان به آیینه چشم دوخت و حس متفاوتی رو تجربه کرد. دیگه خبری از اون مرد سرکش مغرور خشن نبود، فقط یه پسر زیبا و مهربون میدید.
به خودش لبخند میزد. به عمق چشمهای خودش خیره شد. دیگه نگاهش سرد نبود، بلکه شیطنت خاصی داشت. انگار غیر از لباسش اخلاقش هم عوض شده بود!به چند ساعت پیش فکر کرد، وقتی سئو چانگبین فقط با یه یادداشت جونش رو نجات داد.
سراغش رفت و بهش گفت تحقیرش کرده، ولی چان فقط ترسیده بود. ترس از عادت کردن به مراقبت دیگران. چان نمیتونست حس امنیت و شادی رو لحظهای که پشت سر چانگبین مخفی شده بود و اون فقط با یه حرکت دست همه رو ازش دور نگه داشت یا وقتی که مینهو به صورت فرانک مشت زد رو تكذيب كنه.
احساس امنیت رو دوست داشت و این ترسناک بود.
وقتی کسی ازش محافظت میکنه، چان هم باید ازش محافظت کنه، ولی چان اونجا نیست تا به گرگ و افرادش کمک کنه؛ باید اونا رو از بین ببره.
چان از حموم بیرون اومد. فلیکس با افتخار بهش نگاه میکرد.
نگاه فلیکس روی موهای سفیدش ثابت موند. از کشو اکلیل نقرهای رو برداشت و روی استخون گونهی چان زد،حالا اون پسر شبیه یه فرشتهی دلبر جذاب شده بود.
چان میخواست از اتاق بیرون بره، ولی فلیکس جلوش رو گرفت و ازش خواست چند دقیقه توی اتاق منتظر باشه.
فلیکس تمام اعضای گرگ رو توی سالن اصلی کاخ جمع کرد، دلش میخواست دوست جدیدش رو که مثل یه الماس میدرخشه به همه نشون بده و بهشون بفهمونه که هیچکس حق نداره مسخرهاش کنه.
چانگبین به ساعتش اشاره کرد تا فلیکس متوجه بشه وقت رفتنه.
فلیکس : چان بیا باید بریم.
چان، صدای فلیکس رو شنید و از اتاق بیرون اومد. این خوب بود که راهروها خالی بودن و کسی نمیبینتش.
از پلههای مارپیچ پایین اومد و با دیدن جمعیت زیاد گرگ شوکه شد.
صبر کرد و پلکهاش رو روی هم فشار داد. منتظر شنیدن صدای خندهی دیگران بود.عجیب بود! هیچ صدای خنده و قهقههای نشنید.
چانگبین با دهن باز به چان خیره شد. اون موهای سفیدش و شلوار سفید رنگش که بخشهای پارهی وسطش، پای چان که مثل برف جذاب بود رو به نمایش و گذاشته بود. تیشرت تنگ و یقه باز که بالاتنهاش رو مشخص میکرد و اکلیل روی استخون گونهاش باعث میشد بدرخشه.
چان یه فرشتهی سفید پوش بدون بال بود.
چان چشمهاش رو باز کرد و دید همه با بهت و حیرت بهش خیره شدن و فقط فلیکس و هیونجین بودن که بقیه رو نشون میدادن و بهشون میخندیدن.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕
Fanfictionحقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟ خانواده یا... خانواده؟ Name: This Man Dies Tonight Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Action, Adventure Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation