چان جلوی در موتورش رو نگه داشت و کلاهش رو درآورد.
سربازی که نگهبانی میداد، متعجب به چان نگاه کرد و دستور باز کردن در ورودی رو داد. دوباره موتورش رو روشن کرد و به داخل خونه رفت.
به ساختمون بزرگ و سفید نگاهی انداخت.از موتورش پیاده شد و به خونهای که سال ها بهش سر نزده بود برگشت. همون خونهی قدیمی. پارکتها و دیوارهای سفید، مبلمان سادهی مشکی و فضای خالیای که صدای قدمهاش توش میپیچید.
از سالن وسیع پذیرایی رد شد و به راه پله رسید. آروم ازش بالا رفت و به اطراف نگاه کرد. هیچ چیز تغییر نکرده بود. حتی یه قاب عکس عم به دیوارها اضافه نشده بود._چان؟!
صدای کریستینا توی خونه اکو شد.
_سلام.
_تو خونهای؟!
_میخوای برگردم؟
_نه، فقط تعجب کردم. مگه... گرگ؟!
_موقت برگشتم، می خوام باهات حرف بزنم.
_با من؟! اتفاقی افتاده؟!
چان بدون توجه به کریستینا پلهها رو طی کرد و به اتاق دوره نوجوانی خودش رسید.
در رو باز کرد و بهش نگاه کرد.پارکتهای چوبی و دیوار سادهی کرم، تخت تک نفرهی گوشهی اتاق و قاب سادهی روی دیوار.
کریستینا پشت سر چان وارد شد.
_تغییری نکرده نه؟! چریونگ میخواست اتاقت رو تغییر بده، ولی من اجازه ندادم. میدونستم برمیگردی.
_قرار نیست بمونم.
چان روی تخت نشست. عجیبه، حتی یه ذره خاک هم نیست.
_بینهایت کجاست؟ همه چیز خوبه؟
_چه جوری با خودت کنار اومدی؟
چان پرسید و منتظر به مادرش نگاه کرد.
_منظورت چیه؟
_دوست داشتن یه آدم اشتباهی، چهجوری باهاش کنار اومدی؟
_چان... ما بارها سر این موضوع بحث کردیم. این فرق داره.
_فقط بگو چهجوری.
لحن چان سرد و دستوری بود و در مقابل لحن کریستینا مهربون و نرم.
_این یه انتخاب نبود، اون مرد به چشم من بهترینه. کارهاش قانونی نبود ولی قلبش پاک بود. بخش سیاه روحش رو به بقیه نشون میداد و بخش سفیدش فقط برای من بود. به خودم اومدم و دیدم دارم باهاش ازدواج میکنم. عقلم میگفت نکن، ولی قلبم اجازه نداد همه چیز رو متوقف کنم.
_بعدش چی کار کردی؟ نترسیدی ازت متنفر بشه؟
_به خودم اومدم و دیدم ازش عصبانی شدم. هر چیزی که ازش میدونستم رو به پلیس گفتم، منتظر موندم و وسط جهنم ایستادم. گلوله از هر طرفی شلیک میشد، همه جا به آتیش کشیده شد و دستگیرش کردن. لحظهی آخر منتظر نگاهم میکرد. نگرانی رو از چشمهاش خوندم. به فکر این بود بلایی سر من نیاد ولی وقتی علامت گروه ویژه رو دور بازوم بستم خورد شدنش رو دیدم.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕
Fanfictionحقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟ خانواده یا... خانواده؟ Name: This Man Dies Tonight Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Action, Adventure Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation