Part 25

557 90 19
                                    

کریستینا وارد اتاقش شد و نفس راحتی کشید. پشت میزش نشست و نگاهش به عکس بچگی چان افتاد. لبخند زد و به این فکر کرد که اون الان چی کار می‌کنه. تلفنش رو برداشت.

_به بی‌نهایت بگو بیاد اتاق من، باهاش کار دارم.

دستور داد و تلفن رو قطع کرد. بعد از چند دقیقه، سرهنگ لاک وود وارد اتاقش شد.

_من گفتم به جیسونگ بگه بیاد.

_خب...

_چی شده؟

_خب... جیسونگ رو فرستادم مقر گرگ.

_تو چی کار کردی؟!

_خود لعنتیش می‌خواست.

کریستینا فریاد کشید.

_می‌فهمی چی کار کردی؟ خودش می‌خواست؟ اگه بلایی سرش بیاد چه جوابی به پدر و مادرش بدم؟

_اتفاقی براش نمیفته.

_خوب می‌دونی نمی‌تونه از خودش مراقبت کنه.

_آروم باش کریستینا، چان کنارشه.

_چه‌جوری آروم باشم؟ نمی‌خوام اتفاق‌های گذشته تکرار بشه. بیشتر نگرانی من از رفتن چان به این ماموریت، احتمال دیدن اون بوده و تو جیسونگ رو فرستادی اونجا! می‌فهمی اگه جیسونگ برای یک لحظه نگاهش کنه چه بلایی سرش میاد؟

_مسائل شخصیت رو قاطی نکن.

_اگه چان بفهمه من در مورد رابطه‌ی اون و جیسونگ می‌دونستم و به‌خاطر از دست ندادن یه سرباز، ساکت موندم ازم متنفر میشه. این فقط مسئله‌ی شخصی من نیست لاک وود. مطمئنم جیسونگ با دیدن اون عوضی می‌میره.

_خوب نگران نباش، پرونده گرگ ازش گرفته شده. اون مشغول کار روی یه نفر دیگه‌ست، یکی به اسم تالیا. اون‌ها همدیگه رو نمی‌بینن. یه چیز دیگه... اون عوضی یه سرباز خوب نیست، به جلاده!
.
.
.
.
.
همه‌ی افراد، دور هم توی باغ نشسته بودن و به اطراف نگاه می‌کردن.

جیسونگ به یه مگس سمج و اعصاب خورد کن نگاه می‌کرد، که دور سرش می‌چرخید. نگاه چان روی چانگبین ثابت مونده بود. فلیکس روی چمن‌های باغ نشسته بود و سر هیونجین روی پاش بود.

فلیکس: این نظر کدوم احمقی بود که پیتزا بخوریم؟ داره نصفه شب میشه و من از گشنگی همه چیز رو پیتزا می‌بینم.

چان با انگشت اشاره به جیسونگ اشاره کرد و مینهو زد زیر خنده.

مینهو: این کله طلایی فقط باعث دردسره!

جیسونگ: میشه یکی این رو بکشه؟

مینهو عصبی از جاش بلند شد.

مینهو: قبل از اینکه کسی بخواد من رو بکشه من تو رو تیکه تیکه می‌کنم.

جیسونگ با نگاهش هنوز مگس رو دنبال می‌کرد.

جیسونگ: با تو نیستم خنگه، منظورم این مگس مزاحمه!

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕 Where stories live. Discover now