تام نگاهی به جیسونگ و بعد به چان انداخت.
_خب خب خب... داستانتون چقدر طولانیه؟ من فقط یه هفتهی دیگه تو این پایگاه هستم پس وقت دارین تعریف کنین.
جیسونگ نگران نگاهش کرد و ازش سوال پرسید.
_کجا میری؟
_یک ماهه برمیگردم. وارد گروه آموزشی میشم، برای تیم جدیدی که داره میاد قراره یه معلم خفن باشم. یه دستور فوری بوده.
چان: دلم به حال کسایی که تو آموزش میدی میسوزه.
تام دهن کجی مسخرهای کرد و بعد به سمت جیسونگ چرخید.
_هی ریزه میزهی کله طلایی، همیشه باید تهدیدت میکردم تا دست از خوردن برداری، ولی اگه این پیتزا رو نخوری مجبورت میکنم پوتینهام رو واکس بزنی. باور کن خیلی خیلی بد بو و کثیفه.
جیسونگ شونه هاش رو بالا انداخت و تام و چان رو هل داد و از اتاق بیرونشون کرد.
تام با صورت متعجب و اخم کج و کولهای به چان نگاه کرد.
_چرا؟! واقعا باید بگی چش شده!
_عاشق شده.
_چی؟! عشق قبلیش هنوز که هنوزه دردسرمونه این یکی دیگه کیه؟
_به قول خودش یکی که آشپزیش خوبه.
_خیلی بد هم نیست!
_نه خیلی هم بد نیست فقط عاشق آشپز گروه گرگ شده.
_شت... خیلی شت... یعنی عاشق یه بیعرضه شده که فقط دست پختش خوبه.
_آره فقط همون بیعرضه ده تای تورو حریفه.
_امیدوارم یه هفتهای حالت خوب بشه چون بعد از رفتنم باید مراقبش باشی. چقدر طول میکشه تا یادش بره؟! دو ماه!؟ بیشتر؟!
_این جیسونگی که ما میشناسیم حالا حالاها عاشق میمونه. من میرم اتاق کریستینا تو برگرد خوابگاه. اصلا دیشب خوابیدی؟ چشمات قرمز شده.
_او سی وان اهمیت میده. این باید توی تاریخ ثبت بشه. تنهایی که نمیتونی بری یهو وسط راه میفتی و میمیری، بعد کریستینا من رو اعدام میکنه. بیا باهم بریم.
تام دست چان رو گرفت و کمکش کرد تا به اتاق کریستینا برن. تام در رو باز کرد و سلام نظامی داد.
کریستینا با دیدن چان بیرون از تخت بیمارستان فریاد کشید.
_دیوونه شدی؟ همین حالا برمیگردی بیمارستان، الان!
چان اخمی کرد.
_من مشکلی ندارم، با دکتر هم حرف زدم. نیومدم اینجا که بحث کنم. گرگ تا کی اینجا میمونه؟!
_تو... برو بیرون و تو برمیگردی بیمارستان.
تام ابروهاش رو بالا انداخت و از اتاق بیرون رفت.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕
Fanfictionحقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟ خانواده یا... خانواده؟ Name: This Man Dies Tonight Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Action, Adventure Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation