بیصدا به در سالن غذا خوری رسید و وارد شد همه جا ساکت و تاریک بود.
[ چان من هیچی نمیبینم. ]
چان چند قدم برداشت و به در آشپزخونه نگاه کرد. با آرومترین حالت ممکن جواب جیسونگ رو داد.
_دوربین آشپزخونه.
[ من هیچ سیگنالی از آشپزخونه نمیگیرم. الان وقتش نیست، اونجا امنیت نداره جا اتاقها رو بگرد. ]
چان نمیخواست برگرده، ولی مجبور بود. وقتی هان جیسونگ میگه جایی امن نیست یعنی واقعا خطرناکه.
برگشت و به راهرو نگاه کرد. قا های بزرگی روی دیوار آویزون بود، اما هیچ عکسی داخلشون نبود.
چان جلو رفت و زیر یکی از قابها رو نگاه کرد. انواع چاقوی ضامندار زیرش مخفی شده بود. جلوتر رفت و پشت قاب دیگهای رو نگاه کرد. خشابهای پر شده بود.
هر نقطهی این محل پر از سلاح و تجهیزات بود.به قاب بزرگی رسید که بر خلاف بقیه طرح بزرگ یک گرگ بالدار روش بود.
چان دستش رو روی قاب گذاشت تا زیرش رو نگاه کنه، ولی قاب مثل یه در باز شد. پشتش یه در کوچیکتر شبیه گاوصندوق بود.
_جیسونگ، اینجا یه گاوصندوق هست. بازش کنم؟
[ نه، فقط چند روزه اونجایی. ]
_پس من چرا اینجام؟ باید یه کاری بکنم دیگه.
[ فقط اعتمادشون رو به دست بیار. الان اون خونهی لعنتی پر آدمه که ممکن هر لحظه بیدار بشن، آفتاب داره در میاد. الان وقتش نیست. من گفتم اتاقها رو بگرد، نه جاهایی که اونا مخفی کردن. ]
چان کلافه بود و حس میکرد هیچ کار مفیدی انجام نداده. قاب رو به حالت اولش برگردوند و چند قدم برداشت. صدای شخصی رو شنید ( صدای فلیکس و شنید )
_تو چانی؟
_آره.
_چی کار میکنی؟
_حوصلهام سر رفته، همین.
_منم همین طور. آه... لی فلیکس همیشه حوصلهاش سر میره. چند دقیقهی دیگه هوا روشن میشه. میخوای یه ذره خوش بگذرونیم؟
_تو چه جوری خوش میگذرونی؟
_خب... من روشهای خودم رو دارم. دنبالم بیا.
_می.خوای چی کار کنی؟
_هی... امروز قراره نقش یه برده رو بازی کنی و صددرصد همه مسخرهات میکنن, پس تو هم کاری کن که بتونی با خیال راحت به همشون بخندی.
_اگه بهم بخندن یه گلوله توی سرشون خالی میکنم.
_قبل از اینکه گلوله رو حروم کنی، یه ذره بهشون بخند.
چان به دنبال فلیکس رفت و وارد یه راهروی جدید شد. فلیکس به اتاقش رفت. چان هیونجین رو دید که به خندهدار ترین شکل ممکن خوابش برده بود و دهنش باز مونده بود.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕
Fanfictionحقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟ خانواده یا... خانواده؟ Name: This Man Dies Tonight Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Action, Adventure Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation