Part 40

502 88 5
                                    

چان کلاه کاسکت و سوییچ موتورش رو برداشت. می‌خواست بره که صدای چانگبین رو شنید.

_چان کجا می‌ری؟

_آم... می‌رم پیش جیسونگ.

_با کاسکت؟

_می‌خوام بدم به جیسونگ، بخواب.

_حالت خوبه؟! به نظر ناراحتی.

_دوست دارم سئو چانگبین.

چان گفت و با سرعت از اتاق بیرون رفت، غمگین بود.
حسی مثل سوگواری.
می‌دونست این پایان احساس داشتنشه.

صدای چانگبین رو شنید که صداش می‌کنه.

_چان... خوبی؟ چان صبر کن. چان...

چانگبین بلند شد تا دنبالش بره، اما برهنه بود. سراغ کمد رفت و تند تند لباس پوشید.

چان وارد راه‌رو شد و دید از طرف مخالف کای و مارتین نزدیک میشن.

قبل از اینکه ببیننش راهش رو عوض کرد و از سمت مخالف از پله‌ها پایین رفت و به جیسونگ رسید.

_بزن بریم.

_چان، میشه از مینهو خدافظی کنم؟

_وقت نداریم، دیدم مارتین سمت اتاق چانگبین می‌رفت.

_فقط یه بغل ساده.

_سریع باش.

جیسونگ کوله پشتیش رو به چان داد و سمت آشپزخونه دوید.

_مینهویا... مینهو اینجایی؟

_هنوز حاضر نشده. این آشغال بوی گوه می‌ده، مطمئنی می‌خوای بخوریش؟

_نه!

_چی؟! پس من چرا دارم جون می‌کنم؟ باید کوفتش کنی.

جیسونگ، مینهو رو از پشت بغل کرد.

_یادت نره دوست دارم، همین. یه روزی برمی‌گردم. اون روز دوتایی رستوران می‌زنیم، خوشبختی رو حس می‌کنیم.

_اگه بهم خیانت کنی می‌کشمت.

_یادت نره مینهو، خیلی دوست دارم جذابم.

مینهو دید جیسونگ با سرعت از آشپزخونه بیرون می‌ره.

_هی تو چه مرگته؟ این بازی فاکی برای چیه؟!

صدای بی‌سیم مینهو بلند شد، صدای آلفا بود.

_بیا اتاق من مینهو، الان!

مینهو فاک بلندی گفت و سمت اتاق چانگبین رفت.
.
.
.
چانگبین از اتاق بیرون رفت تا دنبال چان بره. احساس خطر داشت، انگار یه نفر می‌خواست چان رو ازش بدزده.

محکم به کای برخورد کرد.

کای: باید باهات حرف بزنم.

﷼الان نه.

مارتین: در مورد چانه.

چانگبین: به اندازه کافی چرت و پرت در موردش گفتی.

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕 Where stories live. Discover now