چان کلاه کاسکت و سوییچ موتورش رو برداشت. میخواست بره که صدای چانگبین رو شنید.
_چان کجا میری؟
_آم... میرم پیش جیسونگ.
_با کاسکت؟
_میخوام بدم به جیسونگ، بخواب.
_حالت خوبه؟! به نظر ناراحتی.
_دوست دارم سئو چانگبین.
چان گفت و با سرعت از اتاق بیرون رفت، غمگین بود.
حسی مثل سوگواری.
میدونست این پایان احساس داشتنشه.صدای چانگبین رو شنید که صداش میکنه.
_چان... خوبی؟ چان صبر کن. چان...
چانگبین بلند شد تا دنبالش بره، اما برهنه بود. سراغ کمد رفت و تند تند لباس پوشید.
چان وارد راهرو شد و دید از طرف مخالف کای و مارتین نزدیک میشن.
قبل از اینکه ببیننش راهش رو عوض کرد و از سمت مخالف از پلهها پایین رفت و به جیسونگ رسید.
_بزن بریم.
_چان، میشه از مینهو خدافظی کنم؟
_وقت نداریم، دیدم مارتین سمت اتاق چانگبین میرفت.
_فقط یه بغل ساده.
_سریع باش.
جیسونگ کوله پشتیش رو به چان داد و سمت آشپزخونه دوید.
_مینهویا... مینهو اینجایی؟
_هنوز حاضر نشده. این آشغال بوی گوه میده، مطمئنی میخوای بخوریش؟
_نه!
_چی؟! پس من چرا دارم جون میکنم؟ باید کوفتش کنی.
جیسونگ، مینهو رو از پشت بغل کرد.
_یادت نره دوست دارم، همین. یه روزی برمیگردم. اون روز دوتایی رستوران میزنیم، خوشبختی رو حس میکنیم.
_اگه بهم خیانت کنی میکشمت.
_یادت نره مینهو، خیلی دوست دارم جذابم.
مینهو دید جیسونگ با سرعت از آشپزخونه بیرون میره.
_هی تو چه مرگته؟ این بازی فاکی برای چیه؟!
صدای بیسیم مینهو بلند شد، صدای آلفا بود.
_بیا اتاق من مینهو، الان!
مینهو فاک بلندی گفت و سمت اتاق چانگبین رفت.
.
.
.
چانگبین از اتاق بیرون رفت تا دنبال چان بره. احساس خطر داشت، انگار یه نفر میخواست چان رو ازش بدزده.محکم به کای برخورد کرد.
کای: باید باهات حرف بزنم.
﷼الان نه.
مارتین: در مورد چانه.
چانگبین: به اندازه کافی چرت و پرت در موردش گفتی.
YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕
Fanfictionحقیقت یا وظیفه؟ عشق یا نفرت؟ خانواده یا... خانواده؟ Name: This Man Dies Tonight Couple: Chanbin, Hyunlix, Minsung Genre: Action, Adventure Telegram Channel: @straykidsbl Org Author: @ZiamsNation