خون آشام🧛🏻‍♂️🧛🏻‍♂️

2K 324 47
                                    

€ددی نه
نامجون محکم چانیول و به عقب هل داد جیهوپ توبغلش کشید ،بدون اینکه وقت وهدر بده کلت نقره ای رنگشو از پشت کمرش بیرون آورد
$عوضی تاوانشو باجونت پس میدی
از شدت خشم و ناراحتی رگ گردنش بیرون زده بود ،اگه یکم دیرترمیرسید ...نه اون حتی نمیخواست به اتفاق وحشتناک بعدش فک کنه نکنه پسرشو اذیت کرده باشن؟
جیهوپ چند بار یقه ی لباس ددیشو کشید تا اونو منصرف کنه ،با اینکه نمیدونست چرا پدرش اسلحه داره ولی سعی کرد مانع کارش بشه
€ددی گوش کن
$برو به جهنم عوضی
ازبین دندونای چفت شدش غرید وانگشت اشارشو روی ماشه گذاشت همینکه خواست فشارش بده شخص چهارمی وارد اتاق شدو وقتی متوجه وضعیت شد خودشو سپر ،پسر نیمه برهنه کرد
&لطفا اینکارونکن
نگاهشو بین اون دونفر چرخوند ،محض رضای خدا اینجا چه خبر بود؟
$شماها کی هستین چراپسرم ودزدیدین
بکهیون ترسیده به تفنگ نگاه کرد ،میدونست کارش اشتباهه اما چاره ی دیگه ای نداشت اگه اینکارو نمیکرد همسرش چانیول وازدست میداد
نامجون وقتی جوابی از پسر رنگ پریده نشنید بیشتر اخم کرد
$یا جواب میدی یا همراه اون میمیری
جیهوپ هینی کشید،شنیدن این حرفا برای پسری به سن اون به اندازه کافی وحشتناک بود که نتونه جلوی گریه هاشو بگیره
نامجون پسر کوچولوشو بالاترکشیدو گونشو بوسید
$هیشش گریه نکن عزیزم چیزی نیست
€ددی ...هق...کاری باهاشون نداشته باش
باچشمای درشت شده نگاش کرد
$چی میگی هوپیا؟
بکهیون نفس عمیقی کشیدو یه قدم جلورفت ،این حرکتش باعث شد نامجون محکم تر تفنگ ونگه داره
&نامجون شی ...نمیدونم چطور باید بگم ...آه من همسر پارک چانیول هستم
یه تای ابروشو بالا داد ،تا اینجای حرفش مورد عجیبی نداشت اما ادامش باعث شد کلت نقره ای از بین دستاش سربخوره وروی زمین بیفته
&همسرم پادشاه ومپایراست ...ما برای تفریح به جنگل اومده بودیم که چان بخاطر میله های آهنی زخمی شد ما فقط به یکم خون احتیاج داشتیم تا برگردیم به سرزمینمون ...من قبول دارم اشتباه کردم حتی ...حتی خواستم برش گردونم ولی جیهوپ مخالفت کردو خواست کمکمون کنه
چانیول چنگی به قفسه سینش زد واز درد ناله ی بلندی سر داد
&چانننن!!!
بکهیون ترسیده سمتش رفت وکمکش کرد روی تخت دراز بکشه
نامجون با پایین گذاشتن جیهوپ ازش خواست ازجاش تکون نخوره وبعد سمت اون دونفر حرکت کرد، درحقیقت اون یه ذره هم از حرفای پسر روبروشو باور نکردولی اگه حقیقت داشت چی؟یعنی واقعا همچین موجوداتی بینشون وجودداشتن؟
بکهیون باگریه خون دور لبای چانیول و پاک کرد
&یکم ...هق...دیگه طاقت بیار الان ...افرادمون میرسن
لبخند محوی زد ودست بکهیون وبوسید
@نگران..(سرفه)نباش عزیزم ...خ...خوبم
نیم نگاهی به نامجون انداخت وادامه داد

@(سرفه)من ازشما معذرت میخوام...ولی نمیدونم تا موقعی که افرادم بتونن پیدامون(سرفه) کنن چقدر طول میکشه...ماقصدبدی ن...داشتیم...خودمم راضی به این کارنبو...دم ولی پسرتون اصرارکرد...اون خیلی مهربونه
نفس عمیقی کشید ،اگه تا چند دقیقه پیش به ماهیت اون دونفر شک داشت ولی حالا بادیدن چشمای قرمزشون واون دندونای نیش عجیبشون مطمئن شد دارن راست میگن
گریه های پسر که اسمش بکهیون بود اونو یاد همسر یکی یدونش مینداخت ،نامجون حاضر بود بخاطر جین آدم بکشه ...تا حتی یه قطره اشک از چشمای عسلی ومظلومش پایین نریزه
چند بار پلک زد بالاخره تصمیمشو گرفت، همیشه عادت داشت به افراد نیازمند کمک کنه پس دلیلی نداشت به زوج ومپایر روبروش کمک نکنه
$باشه من بهت خون میدم
بهت زده سرشو بالا آوردو باپشت دست اشکاشو پاک کرد
&ج...جدی میگین؟
سرشو به علامت مثبت تکون دادو لبخندی زد
$فقط چند لحظه بهم وقت بدین

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now