÷همه چی خوب پیش رفت البته اگه دعوای شما دوتا رو توی مدرسه نادیده بگیریم مگه نه؟
جیمین همینطور که دستاش و برای تنبیه بالا نگه داشته بود لباش و غنچه کرد و حالت اخم آلودی به خودش گرفت
+نه که خودشون نلفتن تفلیح مال و نبلدن
÷دارم صدات و میشنوم
جین دست به سینه درحالیکه سعی داشت به حالت بامزه پسرکش نخنده گفت و به اون دوتا وروجک دردسر ساز چشم دوخت که چطور باهم پچ پچ میکردن
×فقط توله خلگوششون و دوست دالن شاید ماهم دلمون میخواشت بلیم
÷یاا !ته ته راجب برادر کوچولوت درست صحبت کن ،چطور دلت میاد؟
+شما چطول دلتون اومد بدون ما بلین
÷بچه ها قول میدم دفعه بعدی حتما باهم بریم باشه؟حالاهم تنبیهتون تموم شد . دیگه نمیخوام بشنوم که توی مدرسه دردسر درست کردین
تهیونگ به محض پایین آوردن دستاش اونارو روی کمرش گذاشت و مغرورانه لب زد
×من بخاطل مینی هر کالی میتنم اون پسله بی تلبیتم باید بله گمشه با اون قیافه ژشتش مث میمونه، اون وقت میخواد بیاد داداش من و بگیله
÷ته ته؟!
+آپا ته ته راست میگه اون خیلی ژشته
÷هوفف از دست شما اوه راستی داشت یادم میرفت عمو سهون براتون یه چیزی آورده توی باغه
هردوتا کنجکاو و ذوق زده از حرف آپاشون فورا سمت حیاط پشتی عمارت دوییدن تا زودتر با سورپرایزشون مواجه بشن
وقتی به اونجا رسیدن با دیدن جونگ کوکی که یه توله خرگوش مینیاتوری خوشگل توی بغلش داشت هیجان زده جیغ بنفشی کشیدن که باعث شد بیبی بانی خرگوش و رها کنه و چهار دست و پا از برادرای دیوونش دور شه
هرچند موفق نشد چون حالا توی بغل هیونگ جوجه ایش نشسته بود و به صورت خندان تهیونگ که سعی داشت بهش بفهمونه با خرگوش توی دستاش فرقی نداره زل زده بود
×چشماش خیلی خوشگله مگه نه ؟
+آله خیلی ناژه بیا بلاش اشم بزالیم
×خب ...میشه اسمش و بزالیم کوکی ؟چون شبیه جونگ کوکیه
+آله فکل خوبیه مگه نه ؟
کوک انگشت شستش و توی دهنش گذاشت و مکید بدون اینکه اهمیتی به حرفای هیونگاش بده ،البته که از بوسیده شدن مدام لپای افتادش توسط جیمین در امان نموند نمیفهمید چرا اون موچی سخنگو انقدر به ماچ کردن گونه هاش علاقمنده ،نکنه اون و با کیک برنجی اشتباه گرفته بود ؟
×الان چیکال تنیم؟
+بلیم باژی تنیم
×چه باژی؟
+قایم موشک ،ما میلیم قایم میشیم تا جونگ کوکی و بانی کوچولو پیدامون تنن
ته ته دستاش و چند بار به هم کوبید و با این حرکت ایده عالی برادرش و تایید کرد ،بعدم تویه چشم بهم زدن هردو ناپدید شدن تا جونگ کوک پیداشون کنهحالا که بچه ها رفته بودن پی سرگرمیشون بد نبود یه استراحتی میکرد تا برای مهمونی فردا سرحال بیاد .از پله ها بالارفت و وارد اتاقش شد اما همینکه خواست در و ببنده دستی روی در قرار گرفت و همزمان با بستنش اون و به دیوار کوبید
÷داشتم برای یه شب رویایی نقشه میکشیدم اما زودتر از چیزی که فکرش و میکردم شکار شدی
$ن...نامجون!تو دیوونه شدی؟الان وقتش نیست
شونه هاش و محکمتر گرفت و بهش اجازه رفتن نداد
$ولی اون پایینی نظر دیگه ای داره درست نمیگم ددی کوچولو؟
این و گفت و دیک شق شدش و به دیک نیمه بیدار همسرش کشید و چشمای خمارش و به اون دوخت که چطور قصد داشت در برابر میل زیادی که داشت مقاومت کنه
$کامان بیبی بوی بهم نشون بده چه جونوری هستی
همین حرف برای نشستن نیشخندی رو لبهای جین و شروع بوسه پرشوری بینشون کافی بود
❌❌❌
جثه کوچیکش زیر هیکل عصلانی نامجون گیر افتاده بود و هیچ راه فراری در کار نبود ،چون اینبار همسرش قصد داشت کارو یه سره کنه و هیچ بهونه ای و پذیرا نبود
$فاک...یه نگاه به خودت بندازه !
جین آب دهنش و صدا دار قورت داد و خجالت زده نگاهش و پایین انداخت اما با ضربه عمیقی که نامجون توی حفره داغ و خیسش زد ناله بلندی کرد و با دستاش پشت کمر همسرش خنج کشید
÷عاههه...د...دیگه نمیتونم ...هوففف...س...سریعتر
نامجون پوزخندی زد و شروع به مکیدن گردن شیری رنگ معشوقش کرد تا رد ارغوانی روی اون به جا بزاره
میخواست همه بدونن که همسرش متعلق به خودشه و فکر احمقانه ای به سرشون نزنه
نفس عمیقی کشید و نصف دیک کینگ سایزش و بیرون کشید و مجددا اون و وارد سوراخش کرد که باعث شد جین لحظه ای نفس کشیدن و فراموش کنه
چرا بعد یه دهه زندگی کنار همسرش هنوز به خشونتش توی سکس عادت نداشت؟
نامجون وقتی وضعیت همسرش و دید لبهاش و به اسارت گرفت و میون بوسه بهش کمک کرد تا بهتر نفس بکشه
$دیگه...آهه...نزدیکم
جین با چشمای اشکی و حالت طلبکاری لبهاش و آویزون کرد
÷2ساعت پیشم همین...همین و گفتی عاههه...
$نه ایندفعه دیگه واقعیه بهت قول میدم یکم تحملش کن ...قول میدم ازش لذت ببری
این و گفت و با تند تر کردن ضرباتش به نقطه پروستات جین بازم باعث بلند شدن ناله های شهوتناکش شد ،طولی نکشید که سوراخ جین دور دیکش منقبض شد و همین برای کام شدن جفتشون کافی بود
به آرومی ازش بیرون کشید و خودش و کنارش روی تخت پرت کرد
❌❌❌❌❌
$مثل ... همیشه عالی بودی
÷انگار نه انگار 5تا بچه داری !
تکخندی به لحن کیوت جین زد و به محض اینکه سمتش برگشت دستاش و دور بدنش حلقه کرد تا معشوقه غرغروش و به آغوش بکشه و آرومش کنه
$همش تقصیر توعه که انقدر خوشگل و تو دل برویی
جین چشم غره ای نصارش کرد اما بعد با گذاشتن سرش روی سینه برهنه مردش چشماش و روی هم گذاشت تا یه خواب طولانی و تجربه کنه اما قبل از اینکه به خواستش برسه در توسط کسی زده شد و صدای تهیونگ به گوش جفتشون رسید
×اگه کشتی گلفتنتون تموم شد بیاین به ما غذا بدین از گلسنگی ملدیم
نامجون چشمای درشت شدش و با ترس به طرف همسرش برگردوند و با دیدن اخم غلیظ روی پیشونیش لب زد
$شتادیت نشده❌
پارت جدید
امیدوارم اوقات خوبی و سپری کنین و همینطور تا دوهفته آینده بخاطر جابه جایی آپ عقب میفته 😔
مرسی که درک میکنین🌹
دستون دارم امیدوارم از این پارت لذت ببرین ❤
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
KAMU SEDANG MEMBACA
kim family 🍓🍓
Fiksi Penggemarخلاصه=سال 4087،میلادی قرنی که هیچ زنی وجود نداره ونسلشون منقرض شده باپیشرفت علم مردها تونستن نسل خودشونو ادامه بدن دراین بین کیم نامجون ثروتمند ترین فردجهان با کیم سوکجین پادشاه زیبایی(لقبشه مثل ملکه زیبایی ) ازدواج میکنه و حاصل ازدواجشون 5تا بچه قد...