رئیس خرگوشی🐇

1.6K 290 49
                                    

بعد گذشت دوهفته و بهبود زخم روی سر جیمین ،جین تصمیم گرفت اون و به حموم ببره ،لباس موچی کوچولوش و از تنش در آورد و بعد آماده کردن وان با احتیاط اون و توی آب گذاشت و لبخندی به چشمای درشتش زد
÷بیبی من خیلی وقته یه حموم درست و حسابی نرفته،بعد اینکه تمیزت کردم میتونی بری با هیونگات بازی کنی باشه؟
+باشه
÷قربون پسر قشنگم برم همینجا با اردک پلاستیکیات بازی کن تا برم حوله رو آماده کنم
جین گفت و از کنار وان بلند شد اما همینکه سرش و چرخوند با تهیونگی مواجه شد که با چشمای درشت و لبای افتاده بین چهارچوب در قایم شده بود و دزدکی به آپا و برادرش نگاه میکرد ...بهتر از هرکسی میدونست که توله ببر شیطونش چقدر تواین مدت اذیت شده ! طوری که هر شب از خواب می‌پرید و با گریه هاش نامجین و راهی اتاقش میگشت
انگار وروجک کوچولوش هنوزم نمیتونست صحنه آسیب دیدن برادرش و از ذهنش بیرون کنه و حالا اون حادثه مثل کابوس قاتل خواب های کودکانش شده بود و جین میخواست هر طور شده این مشکل بزرگ و بر طرف کنه
لبخندی به پسرکش زد و به آرومی گفت
÷تهیونگی چرا اونجا وایستادی ؟
×میشه... منم بیام داخل ؟
÷معلومه که میشه تازه الان خیلی به کمک ته ته قهرمان نیاز دارم
همین حرف کافی بود تا برق اشتیاق توی چشمای تهیونگ جین و از نقشش مطمئن کنه
÷میتونی پشت جیمین بشینی تابتونه بهت تکیه بده ؟اینطوری کار منم راحت تر میشه
تهیونگ نگاهش و بین چشمای خواب آلود جیمین و لبخند پدرش چرخوند و با تکون دادن سر مشغول در آوردن لباساش شد و بعد اتمام کارش سمت جین رفت تا با بغل کردنش اون و توی وان بزاره
÷خب اینم از این ...موچی من از بالش جدیدش راضیه؟
با این حرف هردو خنده کودکانه ای سر دادن که جین دستاش و بهم کوبید
÷حالا یکم آب بازی کنین تا من برم حوله هارو بیارم باشه ؟
×+باشه
÷تهیونگا مواظب باش سر داداشت به جایی نخوره خب؟
×چشم
÷آفرین عزیزم ...زودی برمیگردم
به محض رفتن جین سکوت معذب کننده ای بین دوقلوها حکم فرما شد که برای تهیونگ تحملش عذاب آور تر بود
نمیدونست چرا ولی انگار توپ خرگوشی جونگ کوک توی گلوش گیر کرده بود و بهش اجازه نفس کشیدن نمیداد، هیچ چیز برای اون سخت تر از دور بودن از هیونگ کوچولوش نبود و حالا حس میکرد این فاصله به قدری زیاده که ممکنه جونش و بگیره
سرش و روی شونه برهنه برادرش گذاشت و به اشکاش اجازه باریدن داد
×هیونگی ...هق...ببخشید...من ...هق‌...واقعا معذلت میخوام
طولی نکشید که جیمینم بخاطر هق هقای تهیونگ به گریه افتاد و حالا هردو درحالی که هم و بغل کرده بودن اشک میریختن بدون اینکه به خودشون فرصت نفس کشیدن بدن
+من...هق...خیلی تلسیده ...هق‌‌...بودم
×ببخشید هیونگی ...هق...ته ته رو ببخش...هق...ته ته پسل بدیع
+ق...قول بده دیگه ...(فین)اینکارو نکنی
تهیونگ لبهاش و روی گونه تپل هیونگش گذاشت و بوسه عمیقی بهش زد
×ته ته قول میده مینی ...دیگه ...دیگه تکرار نمیشه
+پس...بغلم تن
بدون هیچ اعتراضی هیونگش و که مدت ها جاش توی بغلش خالی بود به آغوش کشید و رایحه توت فرنگی موهاش و استشمام کرد ،به لطف آشتی دوبارشون تهیونگ دیگه هیچ سنگینی و روی قلبش احساس نمیکرد و میتونست بازم مثل قبل لبخند بزنه غافل از آپاش که تموم مدت پشت در وایساده بود و با خوشحالی به اونا نگاه میکرد
_داخه
×خیلی
_میخوله
+آله
کوک با چشمای قلمبش به سشوار توی دستای تهیونگ نگاه میکرد که مشغول خشک کردن موهای جیمین بود نمیدونست چرا اما هر وقت که اون وسیله ترسناک روشن میشد دلش می‌خواست یه گوشه پناه بگیره تا از شرش در امان باشه
ویمین با فهمیدن ترس دونسنگ کوچولوشون نگاه مرموزانه ای بهم انداختن و با فکری که به سرشون زد به جونگ کوک بیچاره نگاه کردن که بی خبر از همه جا مظلومانه بهشون چشم دوخته بود
×ای بابا آقای سشوال خلاب شد
+باید درستش تنیم
×اهوم...کوکی میتونه دلستش کنه ...بانی ببینش
با قرار گرفتن سر سشوار جلوی صورتش کوک به آرومی سمتش خم شد تا ببینه چرا دیگه از اون وسیله عجیب صدای ترسناک نمیاد اما همینکه به اندازه کافی بهش نزدیک شد تهیونگ با بدجنسی روشنش کرد که جونگ کوک وحشت زده عقب کشید و چهار دست و پا سمت در اتاق رفت
_هق...کوکی...خولد ...هق‌
+کوکی ببشید
×نمی‌خواستیم بتلسی
جونگ کوک بدون توجه به هیونگای بدجنسش از اتاق خارج شد که همون لحظه با فرشته نجاتش روبه رو شد
الان بهترین موقعیت برای نشون دادن قدرت گلدن مکنه نبود ؟
_ددی...هق...ن...نامی
نامجون اخمی کردو با نگرانی بیبی بانیش و به آغوش کشید
$چیشده عسلم؟چرا گریه میکنی
جونگ کوک دستش و روی دماغش گذاشت و دست و پا شکسته گفت
_اون...ژشت...مماخ کوکی و خولد
$چی؟دماغ کوکی که سر جاشه فسقلچه
نامجون گفت و ضربه آرومی روی بینیش زد که این حرکت اخم کیوت پسرکش و به دنبال داشت
با دست اشاره ای به اتاق دوقلوها کرد
_د...دوا تن
کیم نامجون بزرگ بالاخره با فهمیدن منظور پسرک کینه ایش تکخندی زد و بوسه ای روی پیشونیش کاشت
$پس رئیس بزرگ دستور محاکمه دارن هوم ؟هرچی بیبی بانی بگه
این و گفت و همراه جونگ کوک خر کیف وارد اتاق دو قلوها شد










پارت جدید
امیدوارم ازش لذت ببرین ❤
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now