توطئه‌🍼🐨

1.4K 245 67
                                    

طبق حرفای ددی نامجونیش تصمیم گرفت به علایق دونسنگش احترام بزاره تا هوپی کوچولوی عزیزش و ناراحت نکنه اما خب برادرش به قدری زیبا و تو دل برو بود که هیچکس از جمله خودش نمیتونست منکرش بشه و این دلیلی بود که در کنار ایستره بودنش باعث میشد یونگی برای مراقبت ازش توی دردسر بیفته و توی انتخاب دوستاش وسواس به خرج بده
(ایستره یعنی الهه بارور چون الان توی دنیای مدرنن و زنی وجود نداره جنسیتاشون به دو دسته ایستره که قابلیت باروری دارن و مولد دسته بندی میشه طبق این دسته بندی نامجون ،یونگی،تهیونگ و کوک مولد و جین،هوسوک و جیمین ایسترن)

#هوپیا مواظب باش زمین نخوری
هوسوک سرجاش متوقف شد و لبخند خوشگلی تحویل هیونگش داد
€نترس هیونگ مراقبیم مگه نه لی جونگ؟
لی جونگ هومی گفت و بعد زدن شوت بلندی قیافه ناراحتی به خودش گرفت و ملتمس به هوسوک نگاه کرد
"هوسوکا میشه توپ و برام بیاری؟
جیهوپ سری به نشونه مثبت تکون داد و با ذوق و هیجان از جلوی چشمای یونگی دور شد که هیونگش برای رفتن به سمتش پیش قدم شد اما با ظاهر شدن اون پسر بچه سر راهش اخمی کرد و ابرویی بالا انداخت
#چی میخوای؟
لی جونگ دستی به موهاش کشید و با کج کردن سرش نگاهی به سر تاپاش انداخت
"راستش من میخواستم با تو بازی کنم ...اما نمیدونستم چجوری راضیت کنم برای همین از داداشت استفاده کردم پس چطوره به یه بهونه ای اون و بفرستیم خونه تا بتونیم دوتایی باهم بازی کنیم
حس کرد قلبش در حال سوختنه و چشماش تبدیل به دریاچه ای از خون شده
همین الان چه اتفاقی افتاد؟اون بچه لوس و خودخواه چه غلطی کرده بود ؟
#تو از برادرم استفاده کردی ؟
لی جونگ ظاهر مفتخری به خودش گرفت و دست یونگی و بین انگشتاش فشرد
"میدونی من و تو شاید بهتر باشه بیشتر باهم آشنا بشیم هرچی نباشه هم سنیم
#ولی من علاقه ای به اینکار ندارم درضمن بهتره از دونسنگم دور باشی وگرنه ...
€هی...هیونگی؟
با شنیدن صدای مضطرب هوپی کوچولوش نگاهی بهش انداخت و حالت بیخیالی به خودش گرفت تا قلب مهربون دونسنگش و نشکنه
#هوپیا میشه برگردی خونه ؟
€چی؟آخه چرا؟
#لطفا !
توپ و توی بغلش فشرد و نگران چشماش و بین اون دونفر چرخوند اما درنهایت چشمی گفت و از جلوی دیدشون دور شدحتما یونگی دلیل منطقی برای این کارش داشت که میتونست بعدا علتش و ازش بپرسه ولی بهتر بود الان طبق خواسته هیونگش رفتار میکرد

بعد اینکه از رفتنش مطمئن شد سمت پسرک گستاخ برگشت و دستش و توی جیب لباسش فرو کرد
#که از داداشم سو استفاده میکنی هوم؟
لی جونگ چشماش و توی حدقه چرخوند و هوفی کشید
"بیخیال بچه چرا انقدر بهت برخورد؟من که چیزی ...هیننن
با قرار گرفتن یه جفت چاپستیک زیر گردنش به دیوار پشت سرش تکیه داد و بهت زده نگاهش کرد دروغ بود اگه میگفت از اون چشمای گربه ای اخمی که روی پیشونیش جا خوش کرده بود نترسیده
"داری...چ...چیکار میکنی؟؟
یونگی فشار بیشتری به گلوش آورد و با عصبانیت لب زد
#امیدوارم دیگه هیچوقت سر راهمون سبز نشی فهمیدی ؟؟
پسر که حسابی از این وجهش ترسیده بود تند تند سرش و بالا و پایین کرد و به محض عقب رفتن یونگی فورا ازش دور شد قبل اینکه اون پسر بچه گربه ای بلایی سرش بیاره
فکر نمیکرد بزرگترین پسر خاندان کیم تا این حد حامی و پشتیبان برادرش باشه وگرنه هیچوقت مقابلشون قرار نمیگرفت که بخواد اینطوری ضایع بشه

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now