نامجون فوری کنار پسرا زانو زدو کوکی وتوبغلش گرفت درهمون حالت به چشمای درشت شده و شوک زده بچه ها نگاه کرد
$چقدر ددیو دوس دارین؟
همشون گیج بهم نگاه کردن ولی خیلی زود با جوابای بچگونشون لبخند روی لبهاش آوردن
جیهوپ به تارموهاش اشاره کرد
€ددی من دوبرابر تارموهام دوست دارم
+جیمین اندازه دنیا دوست داره
×اگه اینجوریه ته ته اندازه دوتا دنیا دوست داره
یونگی به چشمای منتظرپدرش نگاه کرد بعداینکه جواب مورد نظرشو پیداکرد لبخندی زد
#ددی من یکی دوست دارم چون ازهمه چیزای خوب یدونست
با انگشت نشون داد
#ماه یه دونس خورشید یه دونس ددی منم یدونس
نامجون با ذوق روی موهای یونگی وبوسید
$باشه حالا که ددی ودوست دارین زود کمکم کنین اینارو جمع کنم میدونین که اگه آپاتون این وضعیت وببینه
_بوممممم
کوکی گفت و توبغل ددیش لش کرد
$آره آپا جینیت منو بوممم میفرسته روهوا خرگوشکم
حالا زود پاشین منم این صندوق وجمع میکنم شماهم لباسارو جمع کنین باشه
#×+€باشه ددی
$آفرین پسرای خوشگلم
نگاهی به ساعت مچیش انداخت وشت یواشی زیرلب گفت
$آپاتون 20دیقه دیگه میاد
جیهوپ غرور آمیز ابرویی بالا انداخت وانگشتشو توی چال لپ ددیش فروکرد
€ددی نگران نباش بیبیا کمکت میکنن
نامجون بخاطر همچین پسرایی برای بارهزارم به خودش ونامجون کوچولوش افتخارکرد ومشغول جمع وجورکردن اتاق شد#تموم شد
غرق روی پیشونیشو پاک کرد وبه اتاقی که همین یه ربع پیش جای سوزن انداختن نبود نگاه کرد وبعد به بچه ها
$عاشقتونم پسرابیاین بغل ددی
همشونو به راحتی توی بغلش گرفت وقتی متوجه شد یونگی سعی داره ازگوشه اتاق فرارکنه به زور یکی ازدستاشو آزادکردو یونگی وتوبغلش گرفت
$جایی در میرفتی پیشولی خان؟
#ددی!!
$اعتراض وارد نیست هیچ فرقی بین شماها نمیذارم توهم باید توبغل ددی جونیت آروم بشی هوم ؟
یونگی ابرویی بالا انداخت ودستشو دور گردن ددیش حلقه کرد
_تمت خفه سدم دد تمتتتت
هینی کشیدو یکم تهیونگ وجیمین و بالاتر برد وجونگ کوک وازبین دست وپاهای کوچولوی بچه ها نجات داد
اونو روی شونه هاش گذاشت واهمیتی به خط آب دهنش که تا بالای ابروهاش اومده بود نداد
ودر آخر نگاه کلی به اتاق انداخت وهمینطورکه بچه ها توبغلش ورجه وورجه میکردن از اتاق بیرون رفت×گشنمهههههه
$بیبی یکم صبرکن
تهیونگ اخمی کردو نیم نگاهی به کوک انداخت، طبق معمول داشت شیرموزشو میخوردو باچشمای خرگوشی نگاش میکرد
با فکری که به سرش زد آروم با کمک لبه میز از روی صندلی بلند پایین اومدو سمت جونگ کوکی رفت
شیشه شیرموزو ازدستش کشیدو اهمیتی به دستای روهوا مونده کوک ولباش که ازبغض میلرزید نداد
×هوم خومزست
_ددی هیق...هیق ته ته سیل موز کوکی خولد
قبل اینکه نامجون چیزی بگه جیهوپ شیشه پستونکو از دهن تهیونگ درآوردو دوباره تودهن کوک گذاشت
#تهیونگی نباید شیر کوکی وبخوری
لباشو آویزون کرد
×من گشنمه
+خب غذا بخور
×غذا چی بخورم
+بیا منو بخور
نامجون دستی به پیش بندش کشیدو چنگالشو بالا آورد
$نگران نباشین پسرا ددی داره براتون نیمرو درست میکنهجیمین ریز خندیدو چیزی درگوش یونگی هیونگش گفت که اونم شروع کرد به خندیدن جیهوپم بافهمیدن قضیه زد زیرخنده
+ددی با چنگل نیمرو درس نمیتنن
پوکر به چنگال توی دستش نگاه کردو بعد مرموزانه لبخندی زد
$موچی داره به ددیش میخنده؟
+آره
$بچه پررو وایسا
جیمین جیغ بنفش زد خواست ازصندلی پایین بیادو فرارکنه ولی با رفتن توی آغوش گرمی و قلقلکای وحشیانه ددیش شروع کرد به خندیدن
+جیغغغ ددی نکن وای جیش دارم
$پسرک شیطون دیگه به من میخندی؟
جیمین که حالا ازشدت خنده اشک ازچشماش سرازیر شده بود فوری عذرخواهی کردو لپای چال دار ددیشو بوسید
+ببشید ددی دیگه مینی پسرخوبی شد
$قول
+قول مردونه
همشون با خوشحالی میخندیدن واین وسط کسی حواسش به تهیونگ که یواشکی داشت صدف دریایی میخورد نبود×هوممم خیلی خوشمزس چرا آپا نمی ذاره بخورم
آروم ازپشت یخچال بیرون اومد تا به جمع شادشون برگرده ولی یهو باحس خفگی جسم کوچولوش روی زمین افتاد طوریکه لپای یه طرف صورتش بادشد با چشمایی که حالا از اشک پرشده بود سعی کرد ددیشو صداکنه چون حس میکرد داره بالا میاره
×د...د...ددینامجون دست ازخندیدن برداشت و نگاهی به گوشه میز انداخت بادیدن صورت قرمز شده وچشمای گریون جیگر گوشش روح ازبدنش جداشدو فوری سمتش رفت
پارت جدید😊😁
❤❤❤❤
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
ŞİMDİ OKUDUĞUN
kim family 🍓🍓
Hayran Kurguخلاصه=سال 4087،میلادی قرنی که هیچ زنی وجود نداره ونسلشون منقرض شده باپیشرفت علم مردها تونستن نسل خودشونو ادامه بدن دراین بین کیم نامجون ثروتمند ترین فردجهان با کیم سوکجین پادشاه زیبایی(لقبشه مثل ملکه زیبایی ) ازدواج میکنه و حاصل ازدواجشون 5تا بچه قد...