+ته ته این و ببین خیلی بهم میاد مگه نه؟
جیمین مشتاقانه پرسیدو چرخی زد تا نمای کاملی از لباس جدیدش به نمایش بزاره هرچند تهیونگ روی دنده لج افتاده بود و قرار نبود به این زودیا توجهی بهش بکنه
اخمی کرد و سمت تخت رفت.جاییکه تهیونگ روش نشسته بود و با چشمای بسته آهنگی زیر لب زمزمه میکرد
+هوی میخوای بمیلی؟
×...
+داری...من و نادیده میگیلی؟
×...
نه،انگار واقعا توله ببر عسلیش نمیخواست باهاش حرف بزنه اما چرا؟مگه چیکار کرده بود که تهیونگ باهاش قهر کرده بود؟
اشکای جمع شده توی چشماش و با پشت دست پاک کرد و با کف دست ضربه محکمی روی پیشونی تهیونگ کوبید که باعث شد فورا چشماش و باز کنه و شوکه به اون نگاه کنه×دالی چیکال میتنی؟
+به تو لبطی نداله
تهیونگ لباش و غنچه کرد و محکم لپ تپل هیونگش و نیشگون گرفت
×دیگه نبینم اژیتم تنیا
+ولم تن
×نموخوام
بیبی موچی که حسابی از رفتارای عجیب غریب و رو مخ تهیونگ کفری شده بود با دندونای شیریش گاز محکمی از دست تهیونگ گرفت که صدای جیغش بلند شد
×انگشتم قطع شدددددد...هق...عرررر
جیمین ترسیده از تخت پایین پریدو عقب گرد کرد
صدای گریه های تهیونگ حتی یه لحظه هم قطع نمیشد اما بلند تر چرا و این موضوع باعث میشد جیمین ترس و توی بند بند وجودش حس کنه و پا به فرار بزارهصدای گریه های بچگونش به قدری بلند بود که باعث شد جین پله ها رو دوتا یکی طی کنه و خودش و به اتاق دوقلوها برسونه
به محض باز کردن در و دیدن چشمای خیس پسرکوچولوش بدو سمتش رفت و اون و به آغوش کشید÷بیبی آپا چت شده؟خدای من دستت و ببینم
تهیونگ مظلومانه انگشتش و جلو آورد و اون و نشون آپاش داد ،جین بی معطلی بوسه ای روش گذاشت و جای گاز دندونای جیمین و که روی دست کوچولوی تهیونگ قرمز شده بود فوت کرد
×هق...دلد میتنه
÷گریه نکن خوشگلم میخوای دستات و با آب سرد بشوری تا دردش کم بشه؟
تهیونگ دستی به چشمای خیسش کشید و با سر تایید کرد که آپای مهربونش همون لحظه بوسه دیگه ای اینبار مهمون لپای تپل و قرمز شدش کرد و اون و توی بغلش گرفت$موچی نمیخواد به ددی بگه چرا اینکارو کرد؟
عروسک چیمیش و محکم تر از قبل به خودش فشرد و سرش و به دو طرف تکون داد
جیمین به هیچ عنوان خودش و مقصر این اتفاق نمیدونست چون شروع کنندش نبود اما هر وقت که صدای گریه های تهیونگ و میشنید توی قلبش احساس درد و ناراحتی میکرد . اما مثل بچه ای که بعد از خرابکاریاش میترسه فرار کرده بود
نامجون تویه حرکت جیمین و روی پاهاش نشوند و سر بیبیش و روی شکم تختش گذاشت
شاید میتونست مثل همیشه با نوازش کردن پسر کوچولوش آرومش کنه+ته ته اول شلوع کلد ددی مینی نمیخواس گاژش بگیله
$ولی کار اشتباهی کردی عزیزم گاز گرفتن کار خوبی نیست
+میدونم ولی خب اونم موهام و تشید ندا تن
و بعد موهای طلایی رنگش و کشید و با آه و ناله سعی کرد شدت دردی که برادر دوقلوش بهش هدیه داده بود نشون بده
نامجون نمیتونست جلوی خنده هاش و بگیره، پسر کوچولوش استعداد خوبی توی بازیگری داشت و هیچ جوره نمیتونست منکرش بشه ولی باید بهش می فهموند کارش اشتباه بوده
$تو میدونی که تهیونگ چقدر بخاطر کارت گریه کرده؟حتما خیلی دردش گرفت اینطور نیست ؟
شنیدن همین حرف کافی بود تا چشمای درشت وعسلی جیمین خیس بشن و لبهاش شروع به لرزیدن کنن
حالا این نامجون بود که از استرس سعی داشت جلوی خرابکاریش و بگیره و دهن باز شده جیمین و ببنده
+من خیلی پسل بدیم ...هق ته ته الان...هق... گلیه میتنه...هق...دیگه دوسم نداله
$هیشش بیبی گریه نکن منظورم این نبود
+چلا...هق...ته ته ازمن بدش میاد دیگه ...نمیزاله روی تختش بخوابم÷هی اینجا چه خبره؟
نامجون سمت جین برگشت که با همراه تهیونگ توی بغلش بهشون نزدیک میشد و اخم ترسناکی روی پیشونیش جا خوش کرده بودآب دهنشو مضطرب قورت داد و برای گرفتن تهیونگ از بغل همسرش پیش قدم شد
$هیچی لاو من فقط داشتم باهاش صحبت میکردم همین
÷بچم داره از گریه خفه میشه تو میگی فقط داشتم باهاش حرف میزدم؟
$خب...
جین چشم غره ای نصار همسرش کرد و با گذاشتن تهیونگ توی بغل نامجون، موچی کوچولوش و توی بغلش گرفت و بدون هیچ حرفی از سالن خارج شد
انگار یه صحبت مردونه پدر و پسری بیشتر با تهیونگ سازش داشت تا جیمیننگاهش و از راهی که جین رفته بود گرفت و اینبار توجهش و به تهیونگ داد
$مرد کوچولوی من چطوره ؟
تهیونگ نگاه اخم آلودش و به ددیش دوخت
×انگشتم نژدیک بود قطع بشه چلا فک میتنی باید خوب باشم؟
$اوه که اینطور، بگو ببینم چرا باهم دعوا کردین ؟
با یاد آوری اون موضوع لبهاش به سمت پایین متمایل شد . حالا بازم احساس ناراحتی و عصبانیت میکرد$خب؟
نامجون گفت و مشغول نوازش کردن موهای مج دار پسر کوچولوش شد که همون لحظه صدای بچگونه و گله مندش توی گوشش پیچید
×مینی دیگه دوسم نداله
با تعجب دستاش و قاب صورتش کرد و به چشمای خیسش نگاه کرد
$چرا این فکرو میکنی؟
×اون همش از فیلیکس حلف میژنه دیشبم نیومد باهم نقاشی بتشیم
$میدونی که حرفات حقیقت ندارن جیمین خیلی تو رو دوست داره عزیزم اگه یکم پیش اینجا بودی میدیدی که چقدر نگرانته و بخاطر کاری که کرده متاسفه
×واقنی؟
نامجون چشماش و از روی اطمینان بست و اینبار تهیونگ و روی یکی از پاهاش نشوند
$ تو وجیمین باهم برادرین ممکنه الان جیمین از فلیکس خوشش اومده باشه ولی درآینده باپسر رویاهاش ازدواج میکنه ،کسی که دوسش داره و حاضره تا آخر عمر باهاش زندگی کنه
ذهن کوچولوش با کنار هم گذاشتن آینده ی نه چندان دور لبهاش و به لبخند مستطیلی باز کرد . یعنی ممکن بود به رویای کودکانش توی بزرگسالی برسه؟!ذوق زده به چشمای پدرش نگاه کرد و با گذاشتن دستای تاینیش روی سینه تخت و عضلانی نامجون روی زانوهاش بلند شد
×ددی؟
$جانم
خجالت زده سرش و پایین انداخت و زیر لب زمزمه کرد:×پسل رویایی مینی چه شکلیه؟!
پارت جدید
بابت تاخیر متاسفم شرایط نت و اوضاع داغون زندگی نمیذاره هیچی روی روال عادیش باشه🙂
امیدوارم از این پارت لذت ببرین ❣❣
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
VOCÊ ESTÁ LENDO
kim family 🍓🍓
Fanficخلاصه=سال 4087،میلادی قرنی که هیچ زنی وجود نداره ونسلشون منقرض شده باپیشرفت علم مردها تونستن نسل خودشونو ادامه بدن دراین بین کیم نامجون ثروتمند ترین فردجهان با کیم سوکجین پادشاه زیبایی(لقبشه مثل ملکه زیبایی ) ازدواج میکنه و حاصل ازدواجشون 5تا بچه قد...