اسکویید گیم2

1.8K 315 43
                                    

"ارباب کوچیک
#هیسس هیونگ صدامو میشنون
سوها خدمتکارو پرستار اصلی بچه ها کنجکاوانه به یونگی نگاه کردو لبخندی زد
"چشم هر چی شما بگین
#هیونگ من واقعا خجالت میکشم وقتی اینطوری بامن حرف میزنی فقط کافیه بگی یونگی خیلیم سخت نیست هیونگی
سوها ریز خندیدو کلاه کارآگاهی یونگی و از رو سرش برداشت، بعد اینکه روی موهاشو طبق عادت بوسید کلاه و دوباره روی سرش گذاشت
"حالا شد
#عع...ه...هیونگ
یونگی کلافه گفت وبرای جلوگیری از دیده شدن لپای سرخ شدش کلاهشو پایین کشیدو راه افتاد اما تونست صدای سوها هیونگشو بشنوه که بهش می گفت برای عصرونه مربای نارنگی دارن

نگاهی به اطرافش انداخت وسمت سبد اسباب بازی دوقلو ها رفت
وقتی درشو باز کرد با یه کاغذ تقریبا مچاله شده که میون انبوهی از عروسکا بود روبه رو شد و ورش داشت
#این دیگه چیه؟
با زبون کوچولوش لیسی به لباش زد وبعد باز کردن کاغذ تنها چیزیکه دید عکس یه آب نبات وسوزن بود
برای راهنمایی بیشتر بیسیمشو برداشت وبعد فشار دادنش مخاطب به دوقلوها گفت
#بچه ها !یه کاغذ تو سبد اسباب بازیاتون پیداکردم
بعد چند دقیقه صدای بچگونه ی تهیونگ توی بیسیم پیچید
×هیونگ پشت میز کامپیوتل برات یه چیزی گذاشتیم
+لاس میگه هیونگی بلو ببین ،بعدشم ما لو پیدا کن
دوتایی زدن زیر خنده ویونگی لبخند محوی زد ،با اینکه دوقلوها خیلی پر در دسر بودن اما نمیتونست یه لحظه هم بدون اونا تو این خونه یا هرجای دیگه سر کنه
خنده های جفتشون دلیل صبح زیبای خانوادشون بود و این انرژی تموم نشدنی که از اون دوتا ساطع میشد به خورد بقیه اعضای خانواده هم میرفت وبهشون شادی میبخشید

با تعجب به شکلات پهن شده ی توی دستش نگاه کرد، یکم که دقت کرد تونست از توی قوطی یه سوزن پلاستیکی پیدا کنه به همراه یه کاغذ دیگه
اینبار توی کاغذ عکس سوها هیونگش بود درحالیکه داشت با ویمین یه چیزی درست میکرد
پس حدسش درست بود. شکلات توی دستش دستپخت سوها هیونگ مهربونش بود
اون تیکه نارنگی وسطش باعث میشد یونگی محتاطانه و بازبون بیرون انداخته از بین لباش کارشو پیش ببره تا آسیبی به اون تیکه ی کوچولو وبراق نرسه

#تموم شدددد
یونگی هیجان زده گفت وبالاخره ناجی نارنگی کوچولوش شد ،البته این موضوع مال قبل این بود که بخورتش
حالا فقط یه چیز مونده بود تا بازی تموم شه و اون پیدا کردن دوقلوها ،جیهوپ و کوکی بود
از بالا به پله های زیر زمین نگاه کرد. شک نداشت همونجان چون صدای جیغ جیغای جیمین و کوک تا چند متر اون طرف ترم شنیده میشد
لبخند شیطانی زد . بعد در آوردن کفشاش اونارو توی دستش گرفت وآروم از پله ها پایین رفت

€بچه ها گشنمه
جیمین جلوی جیهوپ رفت و اخم کیوتی کرد
+نه گروگانا غذا نمیخولن
جیهوپ یه تای ابروشو بالا انداخت
€عع چرا نمیخورن؟به هرحال قراره گروگان گیرا گروگانا رو آزاد کنن تازه باید بهشون برسین اینجوری هیچی گیرتون نمیاد
جیمین بخاطر اطلاعاتی که زیادی برای مغز کوچولوش گنگ بود چنگی به موهاش زدو سمت تهیونگ برگشت‌
+ته ته هوپی هیونگی میگه گروگان گیلا باید به گلوگانا غذا بدن راست میگه؟
تهیونگ یه دور تمام فیلمای جنایی و توی سرش مرور کرد .بعد یه نتیجه گیری با اعضای هیئت مدیره ی توی سرش رو به جیمین گفت
×راست میگه
+عع جیمینی که چیزی نداله آها میلم از سوها هیونگی میگیلم
جیمین هیجان زده گفت وبا این‌ کارش جونگ کوک روی باسنش نشست وشروع به دست زدن کرد
اما به محض باز شدن در ،یونگی وارد اتاق شدو جیمین وتوی بغلش گرفت
+جیغغغ پیدامون کلد
#هه هه فک کردین پیداتون نمیکنم؟
یونگی گفت و تفنگ اسباب بازیشو روی سر جیمین گذاشت
#حالا تسلیم شو وگرنه میکشمش
یونگی گفت به تهیونگ نگاه کرد که چطور کف دستاش و روی چشماش گذاشته بود و...انگاری داشت گریه میکرد
×هیونگی جیمینی و نکش تقصیل ته ته بود
جیمین یه نگاه به یونگی هیونگش انداخت ،مگه این یه بازی نبود؟پس چرا تهیونگ داشت گریه میکرد ؟
تهیونگ فین فینی کردو با پشت آستین لباس گشادش اشکاش و پاک کرد حالا همه از جمله کوک که زیر سبد لباسا زندانی شده بودو دوروبرش پر اسباب بازی کوسه بود به تهیونگ نگاه میکردن
یونگی تفنگشو عقب کشیدو جیمین بدو تو بغل تهیونگ پریدو طبق عادت ازش آویزون شد
+ته ته گریه نکنه جیمینی هیچیش نشد که
تهیونگ با دیدن هاله اشک توی چشمای جیمین محکم بغلش کرد طوریکه صدای اوخ کیوتش بلند شد
×ته ته یه فیلم بد دید که توش پلیسه پسره رو کشت
ته ته خیلی ترسید
یونگی هوفی کشید خوب از تاثیرات مخرب همچین فیلمایی خبر داشت . اگه آپا جینیش میفهمید همشونو تنبیه میکرد
سمتشون رفت وروی موهای هردوتاشون وبوسید بعدم
سمت جیهوپ رفت تا دست وپاشو باز کنه، اون دوتا چجوری تونستن ببندنش به ستون ؟
جیمین محکم لپ تهیونگ وبوسید و اشکاشو پا‌ک کرد
+اشکال نداله ته ته جیمینی دک...در ک...اوفف دلک میکنه
بالاخره تونست اون کلمه سخت وبه زبون بیاره و بابتش ریز خندید
یونگی بعد بیرون آوردن کوکی از زیر سبدا همراه اون و هوپی سمت در راه افتاد تا ازش خارج بشه
#راستی شما دوتا باید خواستم و عملی کنین یادتون نرفته که ؟
تهیونگ جیمین وروی زمین گذاشت وبا حالت پاپی طوری نگاش کرد تا یونگی و پشیمون کنه
اما هیونگ زرنگش چشماشو روی هم فشار داد تا اشعه ی مظلوم نماییای دروغین تهیونگ کورش نکنه
#همینکه گفتم الانم بیاین بالا سوها هیونگ کلی غذای خوشمزه درست کرد
ویمین ذوق زده با یاد آوری کوکی های شکلاتی مخصوص سوها هیونگی عزیزشون جیغ بلندی کشیدن و قبل اینکه سپ وکوکی از زیر زمین خارج بشن عین فرفره از کنارشون گذشتن و پله هارو بالا رفتن

اوفف دلک میکنه بالاخره تونست اون کلمه سخت وبه زبون بیاره و بابتش ریز خندید یونگی بعد بیرون آوردن کوکی از زیر سبدا همراه اون و هوپی سمت در راه افتاد تا ازش خارج بشه#راستی شما دوتا باید خواستم و عملی کنین یادتون نرفته که ؟تهیونگ جیمین وروی زمین گذاش...

Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.

سوها (پرستار بچه ها)




پارت جدید
تیم شهرمون برد الانم میخوام شال وکلاه کنم برم بیرون 😂
رو سوها کراش نزنین صاحاب داره 🤭صاحابش کی میتونه باشه؟
امیدوارم ازاین پارت لذت ببرین 😁
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈

kim family 🍓🍓Où les histoires vivent. Découvrez maintenant