جوجه اردک خشمگین🦆

1.1K 181 60
                                    

"وضعیت ارباب جوان نرماله فقط میمونه تبش که اونم با دارو و یکم مراقبت به حالت عادی برمیگرده
÷مطمئنین مسئله جدی نیست؟
جین پرسید و نگران نگاهش و بین صورت رنگ پریده پسرکش و دکتر مورد اعتمادشون چرخوند،نمیدونست چی باعث شده بیبی موچیش به این حال و روز بیفته اما چهره وا رفته نامجون و تهکوک نشون دهنده این موضوع بود که اونام تو این ماجرا بی تقصیر نیستن
"بله نگران نباشین جناب کیم حدودا نیم ساعت دیگه بهوش میان
÷بسیار خب
#من دکتر و راهنمایی میکنم
یونگی با دیدن وضعیت آشفته گفت و بعد گرفتن دست هوسوک بی توجه به حالت بامزه سنجابکش همراهش اتاق و ترک کرد تا خشم جین دامن گیرشون نشه
حالا اون سه تا مونده بودن و مردی که صورتش از خشم وهم آسا شده بود
÷چه غلطی خوردین هان؟زود تند سریع جواب بدین تا با دمپایی ابریام جفت سوراخاتون و پلمپ نکردم
تهکوک دستپاچه درست مثل بچگیاشون منتظر حمایتی از جانب ددی نامجونشون بودن غافل از این قضیه که پدرشون چقدر درمقابله با آپاشون شوهر ذلیله
$من کاری نکردم عزیزم همش زیر سر این دوتا جونوره
_بابا؟؟
$بابا و درد نکنه میخواین پای منم وسط بکشین؟
تهیونگ کلافه هوفی کشید و خیره به چشمای آپاش لب زد
×یه حرومزاده عوضی میخواست به جیمین هیونگ...هوف ما به موقع سر رسیدیم و تا می‌خورد یارو و زدیم و آخرشم فرستادیمش بره
جین سری به نشونه تایید تکون داد و منتظر ادامه صحبتای پسرش موند که تهیونگ ناچار زمزمه کرد
×از دوست هیونگ شنیدیم،با وجود اینکه میدونست اون پسر چقد خطرناکه بازم رفته سراغش سر همینم عصبی شدیم حرفایی زدیم که جیمین و ناراحت کرد ولی فقط میخواستیم ازش محافظت کنیم همین
÷هنوزم وقتی دروغ میگی نوک بینیت و میخارونی تهیونگا فک کردی من بچم که بخوای سرم و شیره بمالی؟
تهیونگ نیم نگاهی به جونگ کوک بیخیال انداخت که انگار قصد حرف زدن نداشته، حرصی لگدی به مچ پاش زد که آخی گفت و متقابلا اخم کرد
_ای بابا شماها چتونه؟آپای عزیز بنده اون مرتیکه پدر عمومی و فرستادم اون دنیا! این حقیقتیه که تهیونگ نمیخواست بهتون بگه ولی باقی حرفاش راسته ...شما که بهتر میدونین بخاطر موقعیت و جایگاه مرفعی که داریم همه چشمشون دنبال الماس خانواده یعنی جیمین هیونگه ،آره ما دوسش داریم ولی عاشقش نیستیم فقط میخوایم جلوی یه فاجعه از پیش تعیین شده رو بگیریم همین
نفس حرصی کشید و با دست اشاره ای به بیرون اتاق کرد ،بدون توجه به نگاه متعجبشون لب زد
÷بیرون
×چی؟آخه‌...آخه چرا؟
÷بخاطر همون یه راه
_که میخوره به یه سه راه؟
جین لبخند مرموزانه ای تحویل توله خرگوش بازمش داد ،فقط چند لحظه طول کشید تا دمپایی ابریش روی پیشونی جونگ کوک فرود بیاد و از ماتریکس خارجش کنه
÷مرتیکه خرگوش نگا به قد و هیکلت نکن سه برابر من شدی تهش از کون خودم در اومدی پس بشین سر جات تا ننشوندمت اوکی؟
همینطور که پیشونیش و میمالوند بدجنسی زیر لب گفت و در سکوت به جسم خفته برادرش خیره شد.دروغ چرا !دل تو دلش نبود تا زودتر چشماش و باز کنه و با یه لبخند زیبا ازش پذیرایی کنه هر چند شک نداشت اینبار مستحق تنفرشه
کی فکرش و میکرد روزی به همچین نقطه ای از زندگی برسن که نخوان نگاهشون بهم بیفته؟
درسته جیمین هنوزم همون پسرک کیوت و دوست داشتنی بود حتی با وجود گذشت این همه سال،انگار زمان نمیتونست قلب مهربونش و هیچ جوره اسیر پلیدی کنه برعکس خودشون که توی سیاهی غرق شده بودن
تاریکی که تنها راه نجاتش ،لبخندای پر شوق و ذوق هیونگ عزیز تر از جونشون بود.یعتی جیمین میتونست اونارو ببخشه؟

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 21 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now