عشق یا اجبار؟

1.2K 197 77
                                    

بعد فرو کردن چاقو توی چشمای وحشت زده پسر ،شنونده ناله های دردناکش شد و پوزخند رضایتمندی زد.اون لعنتی حق نداشت به هیونگ عزیز تر از جونشون نزدیک بشه چه برسه به اینکه بخواد دست کثیفش و به جسم پاکش بزنه
از دور به صورت خونسرد برادرش نگاه کرد،انگار منتظر اجازه ی اون بود تا کار و برای همیشه تموم کنه!فرستادن یه حرومزاده دیگه به جهنم قطعا لذت بخش ترین قسمت جنون دو برادر بود که قصد خون با پا کردن داشتن
×چیکارش کنمjk؟سرش و گوش تا گوش ببرم یا اول از نوک پاهاش شروع کنم؟
جونگ کوک متفکر اما بی تفاوت به صورت خونالود پسر که برای بینا شدن دوباره زجه میزد زل زد و در نهایت تصمیم نهایی و گرفت
_تنها فرصت برای اون ،رد شدن از جهنم ماست برای پناه بردن به دوزخی که شیطان خودش و داره ! دلم میخواد امشب تموم کسایی که اینجان از عاقبت اشتباه جبران ناپذیر حرومزاده ای مثل اون با خبر بشن
جونگ کوک شمرده شمرده لب زد و با حرکت دست از نگهبان خواست تا جسم زنجیر شده پسر و داخل استخر کروکودیلا بندازن تا خوراک آرواره های درندشون بشه
التماس، تمنا ،خواهش؟اگرچه مفهوم یکسانی داشتن اما انتقامی دردناک تصمیمی بود که اون دوتا برای پایان دادن به زندگی پسرک بخت برگشته گرفته بودن

تهیونگ پوک آخری به سیگار تموم شدش زد و برای آخرین بار به جسد توی آب زل زد که جز دست بی انگشت چیزی ازش نمونده بود ،دیدن این صحنه باعث میشد از ته دل لبخند بزنه و برای ایده ناب دونسنگش مفتخرانه دستاش و بهم بکوبه
حالت فقط یه مسئله میموند تا کار امشبشون و به اتمام برسونه ...تنبیه هیونگی که بدون اجازشون از خط قرمزاش عبور کرده ...

•••••••••
×هنوز بدنم بوی خون میده،آپا دوست نداره با این سر و وضع برم خونه
جونگ کوک نیم نگاهی به برادرش انداخت و هوم کشداری گفت
_آپا دوست نداره یا جیمین هیونگ؟
هوفی کشید و شقیقه دردناکش و فشرد
×دوباره شروع نکن کوک
_(نیشخند)بهتره به خودت بیای تهیونگ،جیمین خیلی وقته ازمون دلسرد شده بهتر نیست بهش نشون بدیم چه کارایی ازمون برمیاد؟
تو چشمای تاریکش زل زد و لرزید ،این همه خشونت و بی رحمی از کی وجود بیبی بانی شیطونشون و اسیر خودش کرده بود؟خوب بخاطر داشت زمانی و که دونسنگ 15سالش بخاطر اینکه یه پسر مزاحم جیمین شده بود چه بلایی سرش آورد اون اتفاق ...به قدری فجیع و ترسناک بود که موچی هیونگ عزیزش از شوک و استرس تا ماه ها با هیچکس حتی ددی نامجون و آپا جین حرف نمیزد .هیچکس نمیدونست اون روز دقیقا چه اتفاقی افتاده اما چیزی که واضح بود ،رفتار کنترل نشده جونگ کوکی بود که همیشه آروم و سر به زیر به نظر میرسید.به قول یونگی هیونگ انگار تنها کسی که سلطه و قدرت ریاست روی تک تک بندای مافیا رو داشت جونگ کوک بود

×نمیخوام آسیب ببینه کوک،ایده هات و برای خودت نگه دار چون قرار نیست بترسونیمش
_عشق کورت کرده ته بهتره منطقی رفتار کنی
×قراره با منطق مجبورش کنیم انتخاب کنه؟اگه قصدت همینه بهتره بیخیالش بشی...هیونگ قلب پاک و مهربونی داره مطمئنم اگه باهاش حرف بزنیم وضعیت بهتر میشه
جونگ کوک سکوت کرد،نه به این منظور که حرفی برای گفتن نداره نه!فقط تا حدودی با صحبتای برادرش موافق بود
شاید اونی که داشت خارج از منطق و بر پایه احساسات تصمیم میگرفت خودش بود ،به هر حال برای بدست آوردن دل برادرش نباید از در زور و تهدید ورود میکردن چون ممکن بود اینبارم مثل دفعات قبل نتیجه عکس بده و به دردسر بندازتشون هرچی نباشه ددی نامجونشون حساسیت زیادی روی پسرک ناز پروردش داشت پس نباید کاری میکردن تا خشم بی سابقه کیم RMبزرگ دامن گیرشون بشه...

kim family 🍓🍓Where stories live. Discover now