بخاطر کنفرانسی که قرار بود جلوی کل دانشجوها بده، استرس بدی به جونش افتاده بود. کف دستهاش عرق کرده بودن و حس میکرد نمیتونه به درستی نفس بکشه.
کروات سورمهای رنگش رو کمی شل کرد تا بتونه هوا رو وارد ریههاش کنه. از این حجم زیاد استرسی که همیشه موقع کنفرانسا به جونش میفتاد، متنفر بود.
با ورود امگای محبوب دانشگاهشون به داخل سالن کنفرانس، تا وقتی که همراه دوستش روی ردیف اول صندلیها نشست، نگاهش کرد و توی ذهنش تحسینش کرد.
درواقع اون روز قرار بود برترین هر رشتهی اون دانشگاه، کنفرانسی درباب رشتهی خودش ارائه بده تا اساتید تصمیم بگیرن که آیا نیاز هست آزمون ورود به دکتری رو بدن یا نه!
هم خودش و هم لی مینهو، همون امگای محبوب و زیبای دانشگاهشون، کنفرانس داشتن اما چان به خوبی میتونست اعتماد به نفس و ریلکسی رو توی چهرهی امگا ببینه و از این بابت بهش حسودی میکرد.
- خیر سرم یه آلفام... این استرس واسهی چیه آخه!
کلافه به خودش گفت و برای بار هزارم متن کنفرانسش رو خوند. کل این سه شبی که نزدیک به کنفرانسش بود رو نخوابیده بود و حالا هم بی خوابی و هم استرس، باعث شده بودن که سردرد تقریبا دردناکی به جونش بیفته.
- آه خدایا!
کف دستش رو روی سرش گذاشت و همون لحظه، برقهای سالن خاموش شد و تنها برق روی صحنه روشن موند.
رئیس دانشگاهشون، درحالی که بخاطر کهولت سن کمی سرفه میکرد، روی صحنه ایستاد و مقدم تمام دانشجوها رو خوش آمد گفت.
سر چان اونقدر درد میکرد که حتی نمیتونست به هیچکدوم از صحبتهای رئیس دانشگاه گوش کنه. تنها چیزی که حس میکرد، درد عظیمی توی سرش بود.
میدونست بخاطر استرس و این سردردی که داره، قطعا کنفرانسش رو خراب میکنه اما راه برگشتی نبود. نه وقتی که استادشون روی صحنه اومد و اسمش رو به عنوان اولین ارائه دهنده صدا زد و چان مجبور شد همراه با دست زدن بقیه، از صندلیش بلند شه و به روی صحنه بره.
با هر قدمی که برمیداشت حس میکرد مسیر صحنه دور و دور تر میشه. نفهمید کِی و چجوری به صحنه رسید و روش قدم گذاشت اما وقتی چشمهاش رو باز کرد، تنها چیزی که دید، یه جفت چشم مشکی بودن که بهش زل زده بودن و انگار داشتن وجودش رو کنکاش میکردن.
آب دهنش رو قورت داد و سعی کرد توجهی به نگاه خیرهی مینهو نکنه. اون امگا از نظر همهی دانشجوها یکی از عجیب ترین امگاهای دانشگاه بود!
برگهها بخاطر عرق کف دستهاش، نم دار شده بودن و آلفا احساس سرگیجهی عجیبی میکرد. با اینحال، برای این که مجبور نباشه بخاطر خراب کردن کنفرانسش یه بار دیگه این ترمش رو پاس کنه، خودش رو جمع و جور کرد و با صدای لرزان مشغول ارائهی کنفرانسش شد.
YOU ARE READING
𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfiction- میدونی Amias یعنی چی؟ - کلمهی Amias؟ نه نمیدونم - یه کلمهی لاتینه... به معنای معشوق و کسی که قلبت رو در بر گرفته... خیلی وقت پیش توی یه کتاب خوندمش اما وقتی تو رو دیدم فهمیدم منظورش چیه... 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑪𝒉𝒂𝒏𝑯𝒐 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆�...