[𝑆𝑡𝑎𝑟 6]

1.6K 439 306
                                    

دو روز از اون اتفاق میگذشت و چان تمام سعیش رو کرده بود تا چیزهایی که دیده بود رو از ذهنش پاک کنه، اما نتونسته بود.

دو روز متوالی سر تمام کلاس هاش بخاطر حواس پرتی مورد سرزنش قرار گرفته بود و گرگ درونش از شدت دلتنگی عجیبی که داشت، مدام اذیتش میکرد.

دلش میخواست بازهم مینهو رو ببینه اما میدونست امگا شاید هنوز توی وضعیت خوبی نباشه و ممکنه باعث معذب شدنش بشه.

هرچند خودش هم دست کمی نداشت و با این که میدونست دوباره مجبوره با عذاب وجدان فکر کردن به مینهوی برهنه به خواب بره، باز هم دوست داشت پیشش باشه!

میخواست احوالش رو از دوستاش جویا بشه اما با یاداوری این که اونا هم خبری ازش نداشتن، آهی کشید و روی صندلی کنار ورودی کافه ولو شد.

دیروز شماره‌ی مینهو رو از دوستش گرفته بود اما برای زنگ زدن بهش مردد بود و میترسید امگا فکرهای بدی درموردش کنه. هرچند این مردد بودن زیاد دووم نیاورد... نه وقتی که به خودش اومد و دید در حال زنگ زدن به شماره‌ی مینهوئه... گرگش این کار رو کرده بود و شاید کمی ازش متشکر بود؟

بعد خوردن چندین بوق، صدای خسته‌ی مینهو توی گوشش پیچید و با خودش فکر کرد که این صدا چرا با وجود خش و خستگی، انقدر جذابه؟   

- بله؟  
- مینهو شی... منم چا... نه یعنی کریس   

مینهو با فهمیدن مخاطب پشت خط، لب گزید و یاد آبرو ریزی دو روز پیشش افتاد. نه تنها باهاش بد حرف زده بود، بلکه در رو روش کوبونده بود و این افکار داشتن مثل خوره مغزش رو میخوردن.   

- آه... شناختم  
- حالت خوبه؟ یعنی بهتره؟  

وقتی به این فک کرد که با وجود اون همه بد رفتاری ای که نسبت به چان داشت، باز هم آلفا برای پرسیدن حالش بهش زنگ زده بود، حس های خوبی قلبش رو قلقلک دادن و باعث ایجاد لبخندی روی لب هاش شدن   

- آره بهترم. ممنون    

- بابت اون روز معذرت. من توی دانشگاه ندیدمت و نگران شدم و وقتی از دوستات پرسیدم، اونا هم گفتن ازت خبری نداشتن پس... برای همین اومدم خونت.

مینهو لب گزید و با خجالت جواب داد   

- نه ایرادی نداره منم درست رفتار نکردم معذرت میخوام. حالم... حالم زیاد خوب نبود.     

یه جورایی تک روزنه‌ی امیدی به این داشت که آلفا نفهمیده باشه که اون روز توی هیت بوده، هرچند این روزنه‌ی امید با شنیدن حرف چان بسته شد    

- دفعه‌ی بعد اگه چیزی لازم داشتی بابت این دوره... بهم بگو

مینهو فکرش رو هم نمیکرد اون آلفای خجالتی بتونه انقدر راحت درمورد هیت صحبت کنه، انگار که یه چیز عادیه و اصلا قرار نیست توی اون مدت یه امگا برای داشتن سکس با یه آلفا التماس کنه.

𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora