[𝑆𝑡𝑎𝑟 34]

2K 389 454
                                    


وارد مهدکودک شد و از کنار توله گرگ‌های فسقلی قد و نیم قد گذشت. نگاهش رو به اطراف گردوند و با ندیدن شیرینکش، به سمت مربی مهدکودکشون که بتای مونثی بود رفت.

- آه شینهوا شی... ببخشید ف...
- پاپا من اینجام

با شنیدن صدای کیوت دلبندش، روش رو به سمت فلیکسی که با لپ‌های باد کرده و مداد رنگی‌های توی دستش، کنار سرسره‌ی کوچیکی ایستاده بود، برگردوند و با دیدنش قند توی دلش آب شد.

اون موهای بلوند و قشنگش، چشم‌های درشت و گونه‌های ستاره‌ایش، تمام چیزایی بودن که میتونستن روز مینهو رو به بهترین روزش تبدیل کنن... و توی اون 5 سال، هرروزش بهترین روز بود!

جلوی توله گرگ عزیزش زانو زد و دستی به موهاش کشید. چتری‌های بلوندش رو از توی چشم‌هاش کنار زد و دست تپلو و کوچولوش رو توی دستش گرفت.

- سلام لیکسیِ من! امروز چیکارا کردی؟
- نقاشی کشیدم. با یونهو و جیسونگی سرسره بازی کردم.
- نقاشی کشیدی؟ میاری ببینم؟
- نه
- چرا؟

فلیکس نفسی گرفت و لب‌های سرخش رو بهم فشرد که باعث شد لپ‌هاش بیشتر از قبل باد کنه. کمی خودش رو تکون داد و گفت

- میخوام به ددی و پاپایی باهم دیگه نشونش بدم

انقدر لحنش شیرین و دوست داشتنی بود که مینهو بالاخره طاقتش رو از دست داد و بوسه‌ی محکمی که میدونست فلیکس ازش متنفره رو روی گونش کاشت و البته که داد پسرکش دراومد

- پاپاااااا

مینهو ریز خندید و دست فلیکس رو گرفت و به سمت اتاقی که وسایلش اون جا بود، رفتن. کمکش کرد تا وسایلش رو داخل کیفی که عکس سنجابی روش بود، بریزن و آماده شدن که برن...

- بذار با جیسونگی بای بای کنم
- باشه عزیزم

فلیکس زودی به سمت حیاط مهدکودک دوید و بعد کمی گشتن، جیسونگ رو درحالی که تاب سواری میکرد، پیدا کرد و باهاش های فایو رفت. بعد از اون، چند کلمه باهاش حرف زد که گوش مینهو چیزی ازش نشنید و با بای بای کردنی، از پیشش برگشت و دست پاپاش رو دوباره گرفت

- چی به جیسونگی میگفتی؟

- خصوصی بود

- اوهوع! بچه تو ددی جونت حق نداره واسه من چیزای خصوصی داشته باشه اون وقت تو حرفای خصوصی داری؟

- اما تو و ددی ام حرفای خصوصی دارین

مینهو چند بار پلک‌هاش رو بهم زد و با لب‌های غنچه شده‌ای پرسید

- کدوم حرفا؟

فلیکس درحالی که با کمک مینهو روی صندلی عقب ماشین مینشست، جواب داد

- همون موقعی که من بهتون گفتم داداشی میخوام و ددی گفت باید پاپا موافقت کنه. بعدشم تو گفتی که اینا خصوصیه... دیدی؟ پس منم با جیسونگی حرف خصوصی داشتم

𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now