[𝑆𝑡𝑎𝑟 9]

1.7K 457 344
                                    

عمیقا از این که با مینهو کمی صمیمی تر از قبل شده بود، خوشحال بود و این رو تمام اطرافیانش فهمیده بودن.

چه یانگ هیونی که ازش درمورد شخص پشت خط اون روز پرسیده بود و چان، با لبخندی که ذوق و شوق درش مشهود بود، بهش گفته بود دوستشه، و چه صاحب اصلی کتاب فروشی که به چان گفته بود میتونه چند روز بره مرخصی و لازم نیست از خودش انقدر کار بکشه اما از اونجایی که نصف ملاقات های چان با مینهو توی همون مکان بود، پیشنهاد رئیسش رو رد کرده بود.  

در کل، چان بعد آشنایی با مینهو خیلی تغییر کرده بود و اطرافیانش کاملا به این موضوع پی برده بودن. و حتی خودش هم دیگه چیزی رو انکار نمیکرد. یعنی همه چی انقدر براش واضح شده بود که جایی برای انکار کردن باقی نمیذاشت!

تا حدودی فهمیده بود که ممکنه مینهو امگاش باشه اما از اونجایی که خود مینهو چیزی بروز نداده بود، چان هم تصمیم گرفته بود فعلا کاری نکنه و از همین رابطه‌ی الانی که باهم دارن لذت ببره.   

اون روز هم، از خواب بیدار شد و دست و صورتش رو شست. صورتش رو به خوبی شیو کرد و کارهای مربوط به نظافتش رو انجام داد. ورزش صبحگاهی همیشگیش رو طبق روتین مخصوصش انجام داد و بعد، مشغول تست کردن نون شد.

ساندویچی برای خودش درست کرد و همراه با یه لیوان شیر خورد. وسایل دانشگاهش رو جمع کرد و داخل کیفش گذاشت. چیزی به پایان ترمش نمونده بود و بعد اون میتونست یه استراحت درست حسابی داشته باشه!   

لباس های تو خونه ایش رو دراورد و رو به روی کمدش ایستاد. قصد داشت اینبار کمی متفاوت تر از همیشه استایلش رو درست کنه. پس دورس گشاد و مشکی رنگی از داخل کمدش برداشت و به تن کرد.

مدل اون دورس کمی پاره پوره بود و چان به یاد نداشت برای چی خریدتش منتها الان به کارش میومد پس مشکلی نداشت. شلوار جین مشکی تنگی که روی قسمت رونش کمی پارگی داشت رو هم پوشید و به استایل خودش داخل آینه خیره شد.

زیاد از حد فرق کرده بود و خیلی دوست داشت زودتر واکنش مینهو رو به استایل جدیدش ببینه!    

موهاش که همیشه رو به بالا بود رو با سشوار، صاف کرد و به حالت چتری روی پیشونیش ریخت. بعد اون چتری ها رو نصف کرد و این کار باعث شد پیشونی صاف و سفیدش به خوبی تضادش رو با موهای تیره‌ش نشون بده.  

کوله‌ش رو برداشت و به سمت در رفت. نیم بوت های مشکی رنگش رو هم پوشید و از خونه خارج شد. از تیپ جدیدش تا حدودی راضی بود. بهرحال باید این روی خودش رو هم به مینهو نشون میداد..

خوب میدونست اون بنگ کریستوفر چان با استایل کت شلواری خیلی به مذاق مینهو خوش نمیاد. وقتی به ورودی دانشگاه رسید، نفس عمیقی کشید و بی توجه به نگاه های متجب بقیه، وارد دانشگاه شد.

𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora