[𝑆𝑡𝑎𝑟 25]

2.1K 395 450
                                    

- مربی دیگه خسته شدیم خواهش میکنیم استراحت بده  
 
- راست میگه خسته شدیم   

- حرف نباشه! گردنتون رو خم کنین و با دستتون بکشین و تا وقتی نگفتم برش نگردونین    

مینهو در جواب ناله‌های شاگرداش گفت و خودش جلوی همه شون نشست. یه پاش رو به داخل و قسمت زیرین بدنش خم کرد و پای دیگه‌ش رو پشت سرش دراز کرد. روی پای خم شده‌ش نشست و کمرش رو صاف نگه داشت. گردنش رو به عقب خم کرد و پایی که دراز کرده بود رو از عقب بالا آورد.

انعطاف شگفت انگیز بدن نرمش باعث شد دستش به انگشت پایی که بالا آورده بود برسه و تصویر مینیاتوری زیبایی رو ازش خلق کنه که چشم هرکسی رو به خودش جلب میکرد.    

- واو مربی این فوق العاده ست.
- زود باشین مثل من انجامش بدین وگرنه تمرینای کششی اضافه بهتون میدم   

با شنیدن این حرف مینهو، همه‌ی شاگردهاش به سرعت کار امگا رو تقلید کردن و هرچند به سختی، اما اون حرکت رو انجام دادن. در همین حین بود که مینهو خیلی ناگهانی، بالا اومدن محتویات معده‌ش به سمت دهانش رو حس کرد و با هر سرعتی که بود، خودش رو به سرویس بهداشتی باشگاه رسوند و هرچی که از صبح خورده بود رو بالا آورد.

بعد این که با چند تا سرفه باقی موند‌‌ه‌ی محتویاتش رو داخل توالت خالی کرد، نفس عمیقی کشید و با رنگ پریده و سینه ای که خس خس صدا میکرد، کنار دستشویی فرود اومد. حالش انقدر بد بود که حتی نای صدا کردن کسی رو نداشت تا کمکش کنه. مدام حالت تهوع میگرفت اما چون کل معده‌ش خالی شده بود، فقط عوق های خالی میزد.    

- مینهو شی. مینهو شی حالتون خوبه؟    

صدای مربی تکواندو، یانگ جونگین رو شنید و با ناله‌ای اون رو به سمت خودش صدا کرد. مربی جوان با شنیدن خبر بد شدن حال مینهو از سمت شاگرداش، به سرعت خودش رو به سرویس بهداشتی رسونده بود تا ببینه حال اون امگای مذکر چطوره و با دیدن رنگ شدیدا پریده‌ و لب های سفیدش، به سرعت کنارش نشست و تکونش داد.   

- یااا مینهو شی صدامو میشنوی؟ چت شده مسموم شدی؟  

مینهو فقط سری تکون داد و دوباره عوق زد. جونگین خیلی زود با داد زدن از بقیه‌ی کسایی که توی باشگاه بودن، کمک خواست تا مینهو رو به سمت ماشینش ببرن. باید زودتر میبردش بیمارستان وگرنه وضعیت بدی براش درست میشد.

با کمک یکی دیگه از مربی ها، مینهو رو روی صندلی عقب ماشین جونگین دراز کردن و خود بتا اون امگا رو به سمت بیمارستان نزدیکی که اونجا بود، برد.   
به محض رسیدنش به بیمارستان، از پرستارها کمک خواست و اون ها هم مینهو رو با برانکارد به داخل بیمارستان بردن.   

با چک کردن وضعیتش، سِرمی بهش وصل کردن و به جونگین گفتن که اگه خودش جزو بستگانش نیست، با یکی از بستگانش تماس بگیره. بتای گیج شده، خیلی زود افکارش رو سر و سامون داد و گوشی مینهویی که بخاطر آرام بخشی که بهش زده بودن، غرق خواب بود رو از جیبش دراورد و لیست مخاطبینش رو بررسی کرد. 

𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora