بخاطر بی حال بودن مینهو و ضعف بدنیش، مراسم ازدواج شون خیلی زودتر از چیزی که انتظار میرفت تموم شد.
یه مراسم ازدواج معمولی و جمع جور پیش لونا، درحالی که خانواده های هردو اومده بودن و از اول تا آخر با لبخند نگاهشون میکردن.
برای اون مراسم، اول هردو به حالت گرگ دراومدن تا بتونن کاملا وجود هم رو حس کنن و اونجا بود که چان، انگار تازه گرگ مینهو رو دید... گرگی نقرهای رنگ با خزی براق که چشم هرکسی رو به خودش میگرفت و وقتی کنار هم قرار گرفتن، همه بهشون گفتن ترکیب رنگ خزشون واقعا قشنگه... هرچند که اون وسط کلی هم اذیتشون کردن...
حتی وقتی که آخر مراسم لب های چان، لب های مینهو رو بوسید، یانگ هیون و چند تا از دوست های مینهو، شروع به سوت زدن و مسخره بازی دراوردن کردن و کل مراسم با صدای شوخی و خندهی حضار گذشت.
وقتیهم که چان در حضور لونا قسم خورد که تا ابدیت مینهوش رو بپرسته و کنارش باشه، مینهو هم جملهی "بیا یه زندگی ای رو شروع کنیم که هیچ کس تا حالا نداشته" رو گفت و بعد از مراسم، کلی بخاطر لحن عاشقانه و ادبیش توسط دوستاش مسخره شد؛ هرچند که در نهایت با تهدید به مشت زدن، همه شون رو ساکت کرد.
تازه شب مراسم بود که خانوادهی مینهو از بارداریش خبردار شدن و مادرش هزاران بار بابت دیر گفتن این قضیه بهش، سرزنشش کرد اما در نهایت هرچقدر تونست توصیههای مفید بهش کرد... حتی خانوادهی چان هم همین کار رو کردن.
شب ازدواج شون، به خونهی خودشون برگشتن و به آرومی کنار هم به خواب رفتن. حالا که رسما و قانونا مال هم شده بودن، حس مسئولیت بیشتری میکردن...
مخصوصا وقتی که هردو شکم کمی برامدهی مینهو رو لمس میکردن و از ذوق انتظار برای کوچولویی که قرار بود بهشون بپیونده، لبخند های بزرگی تحویل هم میدادن.
حتی فکر کردن به این که قرار بود یکی از وجود خودشون به خونهشون اضافه بشه، باعث میشد روزهاشون خیلی خوب بگذره.
دو ماه بعد، به لطف دوندگی های چان و تلاش مینهو و پس انداز هایی که داشتن، تونستن یه خونهی خوب تو یه آپارتمان بگیرن. ماشین دست دومی که قبلا خریده بودن رو هم عوض کردن و یه ماشین بهتر خریدن تا صرفا مینهو مجبور نشه مدام پیاده از این ور به اون ور بره... مخصوصا حالا که باید همیشه باید تحت نظر دکترش میبود و چک اپ میشد.
و تمام این مدت، چان نه تنها به کارهاش میرسید، بلکه مثل پروانه دور مینهوی دلبندش میچرخید و تمام خواسته هاش رو براورده میکرد.
چه هوس های عجیب غریبش، چه غرغر های بیش از حد و چه حتی وقت هایی که نصفه شب بیخوابی به سرش میزد و چان تمام شب به پاش بیدار میموند و کتاب هایی که خونده بود رو براش تعریف میکرد.
YOU ARE READING
𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfiction- میدونی Amias یعنی چی؟ - کلمهی Amias؟ نه نمیدونم - یه کلمهی لاتینه... به معنای معشوق و کسی که قلبت رو در بر گرفته... خیلی وقت پیش توی یه کتاب خوندمش اما وقتی تو رو دیدم فهمیدم منظورش چیه... 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑪𝒉𝒂𝒏𝑯𝒐 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆�...