بعد از برگشتن از ساحل، به نوبت حموم رفتن و نهار خوردن؛ بعد کمی استراحت، به پیشنهاد مینهو به شهر رفتن تا یکم بگردن.
بوسان فرق زیادی با سئول نداشت اما بازارهای صنایع دستی و محلیش چیزی بود که مینهو میخواست ببینه پس مستقیم به همون سمت رفتن.
توی بازار، کلی گشتن و خوراکی خوردن. چند تا چیز بقول مینهو -خرت و پرت بدردنخور- هم خریدن و به یکی از رستوران های نزدیک رفتن تا ساشیمی بخورن.
وقتی کنار هم نسسته بودن و منتظر اومدن سفارشاشون بودن، مینهو چشمش به بستهی خریداشون افتاد.
- برای چی اصلا اون تل گوش گربهای رو خریدیم؟
مینهو پرسید و چان بلافاصله دوباره اون تل گوش گربهای سفید رنگی که خیلی اون رو یاد گربهی سانا که اسمش مینهو بود، مینداخت رو برداشت.
اون رو روی سر مینهو گذاشت و دوباره با عشق نگاهش کرد. مینهو واقعا شبیه گربه ها بود.
- خیلی کیوتی
- بنظرت قیافم شبیه شوهای تلویزیونیه که هی اینو میذاری روی سرم و نگاهم میکنی؟
- شبیه یه برنامه کودک با تم گربهای! همونقدر کیوت
- دلت مشت میخواد؟
- اگه از سمت تو باشه چرا که نه؟
- برسیم خونه نشونت میدم ببینم بازم اینو میگی یا نه؟
هردو خندیدن و با اومدن سفارششون، شروع به خوردن کردن. غذاشون که تموم شد، از خستگی زیاد به خونه برگشتن و خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردن، توی بغل هم خوابشون برد.
هرچند نیمههای شب اتفاقات اونقدر به دلخواه مینهو نیفتاد! نه وقتی که مینهو احساس دلپیچهی شدیدی کرد و از سر سرگیجه و حالت تهوع از خواب بیدار شد و ناله کرد.
گرگش داشت زوزه میکشید و انگار درد داشت. مینهو میتونست اینو به خوبی حس کنه... چیزی که توی آخرین هیتش تجربه کرده بود...
- فاک نه الان نه!
خیلی زود متوجه شد چه اتفاقی داره براش میفته. عطر چان داشت دیوونهش میکرد. انقدر حالش بد بود که کنترل فروموناش از دستش در میرفت و یا حس میکرد دندونهای نیشش دارن در میان!
فکش به شدت میخارید و پیچش شدید مایعی رو زیر دلش حس میکرد. اوضاع بدتر از سری قبل بود! میدونست بخاطر اینه که چان آلفاشه و درست کنار دستشه... گرگش داره به این همه نزدیکی واکنش نشون میده و هیتش بدتر میشه ولی همچنان دوست نداشت این سایدش توسط آلفا دیده بشه بنابراین، خواست از تخت بره پایین اما بخاطر سرگیجه نتونست و روی زمین افتاد و نالهای کرد!
چان بلافاصله با شنیدن صدای افتادن چیزی و نالهی بعدش، سراسیمه از خواب بیدار شد. نگاهی به اطراف کرد اما اتاق به شدت تاریک بود و نمیتونست هیچی ببینه...
ESTÁS LEYENDO
𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfic- میدونی Amias یعنی چی؟ - کلمهی Amias؟ نه نمیدونم - یه کلمهی لاتینه... به معنای معشوق و کسی که قلبت رو در بر گرفته... خیلی وقت پیش توی یه کتاب خوندمش اما وقتی تو رو دیدم فهمیدم منظورش چیه... 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑪𝒉𝒂𝒏𝑯𝒐 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆�...