چند روز از اولین رابطهای که داشتن میگذشت و همه چی به خوبی و خوشی تموم شده بود. هم امتحاناتشون، و هم امتحانهای عملی مینهو و آزمونش برای مربی گری باشگاه یوگا.
چان هم کارش توی شرکت گرفته بود و تا بعد از ظهر اونجا کار میکرد. دانشگاهشون رسما تموم شده بود و حالا هردو میتونستن نفس راحتی بکشن.
بعد از آخرین رابطهای که داشتن، اتفاق خاص دیگهای بینشون نیفتاد چون... درواقع سه روز کامل پشت مینهو درد میکرد و مدام به چان بد و بیراه میگفت.
چان اما کل اون سه روز مثل پروانه دورش چرخید. انقدر ازش مراقبت میکرد و نازش رو میکشید که بعد سه روز، مینهو با کلی تیکه و تشر اون رو از سر خودش روند تا دیگه مراقبش نباشه... چان دیگه زیادی نگران بود!
اون روز، آخر هفته بود و چون 15 آگوست افتاده بود، سه روز تعطیلی داشتن و چان کاملا برنامهی سفرشون به بوسان رو ریخته بود.
کلید ویلای برادرش رو قرض کرده بود و با خوشحالی به خونه برگشت. طبق معمول اون ساعت، مینهو خونه بود و با بویی که چان حس کرد، متوجه شد داره دونات درست میکنه.
مینهو انقدر سرش گرم درست کردن دوناتهاش بود که متوجه حضور چان نشد و این که آلفا فرومونشهاش رو مخفی کرد هم توی این کار بی تاثیر نبود.
از پشت یواشکی به امگا نزدیک شد و یهو بغلش کرد که باعث شد مینهو "هینی" بکشه.
- فاک یو کریس
- اون که کار منه
- یاااابا حرص گفت و محکم به بازوش مشت زد. اگه همین روند مشت زنیهای مینهو به چان ادامه پیدا میکرد، قطعا همهی عضلههاش به گوشت کوبیده تبدیل میشدن!
- مشتات درد دارن
- بایدم درد داشته باشنچان دوباره نالهای کرد و از مینهو دور شد. کتش رو دراورد و لباسهاش رو با لباسهای راحتی عوض کرد. دستی لای موهاش کشید و بعد این که به آشپزخونه برگشت، دونات ها رو آماده و چیده شده داخل بشقاب دید که مینهو داشت با سس شکلات تزئینشون میکرد.
- خوشمزه بنظر میان
- معلومه چون دستپخت منن
- آه... همیشه باید یه جوابی داشته باشی نه؟
- اگه جنابالی توی تخت یه سلطه گرین، بیرون از تخت حکومت مال منهچان نیشخندی زد و ادامه داد
- باشه... میذارم با حکومتت خوش بگذرونی. من منطقهی استراتژیک تخت رو حفظ میکنم.
- الان باید خجالت میکشیدی و ریز میخندیدی اونم درحالی که دست به لالهی گوشای سرخ شدهت میزدی!
چان متعجب از این حجم از دقت مینهو روی کارها و عادتهاش، با حس خوبی که قلبش رو پر کرده بود گفت
- چقدر دقت... حقیقتش قلبم به تپش افتاد
- اگه نتپه که میمیری
- درسته. اما الان اگه تو پیشم نباشی میمیرم
YOU ARE READING
𝐀𝐦𝐢𝐚𝐬 [𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfiction- میدونی Amias یعنی چی؟ - کلمهی Amias؟ نه نمیدونم - یه کلمهی لاتینه... به معنای معشوق و کسی که قلبت رو در بر گرفته... خیلی وقت پیش توی یه کتاب خوندمش اما وقتی تو رو دیدم فهمیدم منظورش چیه... 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑪𝒉𝒂𝒏𝑯𝒐 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆�...