⫸⊰17⊱⫷

31 11 97
                                    

با ووت و کامنت وارد شوید!
⋘ 𝑙𝑜𝑎𝑑𝑖𝑛𝑔 𝑑𝑎𝑡𝑎... ⋙

______________________

-پرنسس؟ حالت خوبه عزیزم؟

رزالین سرفه آرومی کرد و موهای طلایی رنگش رو که تو صورتش ریخته بودن، با دست های کوچیکش کنار زد.

-سرما*سرفه*خوردم ددی.

لیام لبخندی به دختر زیباش زد و پوست پنبه ای صورتش رو به ارومی نوازش کرد.

-چرا؟ مگه مایا به اندازه کافی بهت غذا نمیده که سرما خوردی؟

رزالین بلند زد زیر خنده و با دست های تپلش صورتش رو پوشوند.

-تو خیلی بامزه ای ددی لی! ولی نه، وقتی از حموم اومدم به حرف مایا گوش نکردم و موهامو خشک نکردم واسه همین سرما خوردم.

-منو خیلی نگران کردی عسلم، ببخشید که نمیتونم پیشت بمونم و ازت مراقبت کنم!

چهره رزالین به وضوح افتاد.

-چرا؟ ینی اون کار بی ادبت از من واجب تره؟ مگه چنتا دختر مو طلایی داری اقای پین؟

دخترک با بغض و عصبانیت گفت و بینیش رو بالا کشید. لیام با غم به دخترش خیره شد و دستش رو روی زانوی لختش کشید اما وقتی رز دستش رو پس زد، غمگین تر شد. فقط زمانی ″اقای پین″ خطاب میشد که اون دختر خیلی ازش ناراحت باشه!

-متاسفم عزیز دلم، مجبورم! واقعا مجبورم! باور کن منم میخوام با تو وقت بگذر-..

-نه نمیخوای! هروقت مریض میشم میای و میسپاریم به مایا و دوباره میری به کارت میرسی. بابا من نمیخوام پول دربیاری، پیشم بمون! ببین من اینجا تنهام. تو دلت برام تنگ نمیشه؟ خسته نمیشی همش بجای دختر خوشگلت مجبوری با پا گنده ها وقت بگذرونی؟ ( ما که رزالین نیستیم نمیدونیم ولی احتمالا منظورش همون بادیگارداس. کیدس لنگوعج! )

-پرنسس.. من معذرت میخوام! ولی نمیتونم ببرمت پیش خودم!

-چرا؟ چون میترسی اون پیو پیو که همیشه پشت کمرته رو ببینم؟

لیام به زور سعی کرد خندش رو بخاطر اسمی که رزالین به کلت داده بود، کنترل کنه.

-عزیزم ولی تو خودتم هیچوقت بهم زنگ نمیزنی و باهام حرف نمیزنی!

غم جدیدی تو چشم های دخترک اشکار شد ولی از موضعش پایین نیومد.

-تنهام بزار اقای پین، من حتی سرما هم نخوردم. ادا دراوردم که بیای پیشم ولی حالا که خوبم میتونی بری و به کارات برسی. خداحافظ!

لیام اهی کشید و از جاش بلند شد. ماسکش رو روی صورتش تنظیم کرد و از اتاق دخترکش خارج شد.

-الکس؟

-بله جناب پین؟

-امروز برنامم رو خالی کن. میخوام رزالین رو ببرم پارک.

•𝙅𝙖𝙣𝙪𝙖𝙧𝙮 𝙨𝙚𝙫𝙚𝙣𝙩𝙚𝙚𝙣𝙩𝙝•𝙕.𝙈•Where stories live. Discover now