Love Hate

part 21

با حس موهایی که به صورتش کشیده میشد چشماش و باز کرد

جیمین: ببخشید بیدارت کردم؟

کوک جیمین و که از اغوشش خارج شده بود رو دوباره بغل کرد و بینیش رو توی گردنش فرو برد و رایحه ی وانیلش رو عمیق وارد ریه هاش کرد

کوک: دیگه باید بیدار میشدم...... درد داری؟

جیمین با خجالت صورتش رو توی بالشت مخفی کرد

جیمین: یکم

کوک باشه ای گفت و از روی تخت بلند شد و به سمت حموم رفت

جیمین از این کار کوک کمی دلش شکست
خواست بلند شه که بخاطر دردی که تو کمرش و پایین تنش پیچید متوقف شد و صورتش از درد توهم رفت

با معلق شدنش با وحشت چشماش و باز کرد و به کوک که براید استایل بغلش کرده بود و به سمت حموم میبردش نگاه کرد

با نشستنش توی وان اب گرم سوالی به کوک که پشتش نشسته بود نگاه کرد
کوک همونطور که شامپویی برمیداشت تا باهاش موهای جیمین و خودش رو بشوره گفت: اب گرم برای دردت خوبه

شونه ی جیمین رو که داشت با کفا بازی میکرد رو بوسید و با کمی جا به جا شدن دیکش رو بیشتر به سوراخ جیمین که هنوز بابت عملیات چند ساعت پیش شون کمی گشاد بود فشار داد و با شنیدن ناله ی جیمین نیشخندی زد 

دوبارت شونه ی جیمین و بوسید: نظر بیبی من راجب یه راند دیگه چیه؟

جیمین هنوز درد داشت و تحمل یه راند دیگه رو نداشت ولی دلش نمیخواست کوک و ناراحت کنه پس اروم سرش رو تکون داد و با بغض به دیک بزرگ و شق کرده ی کوک نگاه کرد

کوک با دیدن نگاه بغض الود جیمین که خیلی معصومانه بود دلش نیومد افکار خشن توی ذهنش و عملی کنه برای همین جیمین و به خودش چسبوند و کنار گوشش زمزمه کرد: اگه نمیخوایش فقط بهم بگو

جیمین:اشکا...اشکالی نداره اگه تو میخوایش

کوک با دیدن رضایت جیمین میخواست دیکش و داخل سوراخش فرو کنه ولی با حرفی که ناخوداگاه گفت متعجب شد: من زمانی میخوامش که توهم بخوایش

جیمین لبخندی زد و با صدای ارومی گفت: کوک.... تو راجب من میدونی؟

کوک لبش و از گوشای جیمین تا شونه ش کشید و مکید: هوممم راجب چیت؟

جیمین : اینکه... اینکه من...من....

کوک: اینکه این موجود پرستیدنی یه امگاست؟ که از یه دنیای دیگه به دنیای ما اومده؟

جیمین بغض کرد: مشکلی با این قضیه نداری؟

کوک اروم زمزمه کرد: من خودم یه گرگینه ام پس نه امگای من....من مشکلی ندارم

جیمین با ذوق برگشت سمت کوک و لب هاش و بوسید و متوجه این نشد که رنگ چشمای کوک بجای اینکه مشکی باشه بنفشه