🔞part 20🔞

654 129 22
                                    

جینا جیغ کشید: چراااااا اههههه
اون توی زندگیش از دو نفر متنفر بود یکی دایون و یکی هم چانیول که تازه به لیستش اضافه شده بود

اینکه بهش گفته بود امگاست و بعد هم بهش گفته بود دشمن قسم خورده اش دایون الفاست دلیل خوبی برای تنفر حساب میشد دیگه نه؟

و حالا اون دوتا قرار بود پیششون زندگی کنن و جینا هر لحظه اماده بود تا بهشون حمله کنه
با شنیدن دوباره ی صدای در عصبی گفت: اندفعه کدوم خر.....

با دیدن نامجون که اون هم ساکی دستش بود و سرش تو گوشی بود حرفش تو دهنش ماسید

نامجون سلامی گفت و وارد خونه شد
جینا: تو دیگه چرا اینجایی؟

نامجون: پدرت بهم گفته بیام اینجا 

جینا پلکش از عصبانیت پرید: کووووووفتتتت پیدرت گیفت

هوسوک و یونگی از پله های چوبی خونه پایین اومدن

یونگی: جینا چرا انقدر جیغ جیغ میکنی؟ تهیونگ خوابه بد خواب میشه

هوسوک رفت و اروم بیبی عصبانیش رو بغل کرد: چی شده انجلم؟

یونگی تازه چشمش به نامجون و چانیول و البته دایون افتاد سمت نامجون رفت: چطوری پسر؟ اینجا چیکار میکنی؟

جینا  که خودش و برا هوسوک لوس میکرد با شنیدن حرف یونگی با حرص گفت : پدر عزیزم از شون خواسته تشریف بیارن

جینا با یاد اوری حرف یونگی گفت: تو هم؟

یونگی: چی منم؟

جینا: تو الان گفتی جیغ جیغ نکنم که تهیونگ بد خواب نشه

یونگی: اره گفتم حالا منظورت چیه؟

جینا خودش و از بغل هوسوک بیرون کشید و دستش رو روی دهنش گذاشت : تو با تهیونگی؟

یونگی پوکر گفت: اره

جینا جیغ کشید و هیجان زده گفت: میدونستممممم

یونگی دوباره پوکر گفت: چون بهت گفته بودم

جینا: إ واقعا؟

هوسوک: چرا گفتی تو هم؟ مگه دیگه کی با کیه؟

جینا: همین الان مچ برادر عزیزم رو با جیمین گرفتم

خب بهتر بود که جینا این رو جلوی دایون نمی گفت

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

کوک بعد از رفتن جینا از روی تخت بلند شد و در رو قفل کرد و همه ی لباس هاش رو در اورد
جیمین با دیدن سایز بزرگ کوک چشماش گرد شد اون خیلی بزرگ بود
خیلی بزرگ تر از خودش

کوک با دیدن نگاه جیمین پوزخندی زد و سمتش رفت و دوباره مشغول بوسیدن لبای نرمش شد
جیمین دستاش و دور گردن کوک حلقه کرد و کوک دستش و بسمت شلوار و باکسر جیمین سر داد و باهم از پاش بیرون کشید
لب هاش و به سمت رون های توپر و سفید جیمین برد و مشغول بوسیدن و مکیدن اون ها شد

 Love HateDonde viven las historias. Descúbrelo ahora