part 12

521 147 15
                                    

یه هفته گذشته بود و جین و جیمین توی ماشین جین به سمت عمارت کوک در حال حرکت بودن

جیمین: اه لعنتی حتی یاد اوری دوباره ی اون درد باعث میشه به گریه بیوفتم

به سمت جین که داشت رانندگی میکرد و اصلا حواسش به جیمین نبود برگشت

جیمین: جین..... جین..... جین با توئم

جیمین: نکنه از اینکه یه هفته تو خونش بودم و همش مزاحمش بودم ناراحته

با فکر به اینکه دلیل ناراحتی هیونگش خودشِ بغض کرد و با بغض گفت: هیونگ

جین با شنیدن صدای بغض الود جیمین از فکر بیرون اومد به جیمین نگاه کرد

با همون نگاه ، جیمین بغضش ترکید همونطور که هق هق میکرد گفت: متاسفم هیونگ.... هق....ببخشید
جین سریع ماشین و یه گوشه پارک کرد و جیمین بغل کرد تا ارومش کنه

جین: هیششش جیمین چرا متاسفی؟

جیمین که با بغل گرم هیونگش اروم تر شده بود گفت: چون برات دردسر بودم حتما...حتما خیلی ناله هام رو اعصابت بوده نه؟من خیلی مت...

حرفش با محکم تر بغل شدنش توسط جین نصفه موند

جین: چی میگی جیمین؟  تو اصلا نه ناراحتم کردی نه عصبیم کردی و نه مزاحمم بودی باشه؟

جیمین: هیونگ به چی فکر میکردی؟ چرا هر چی صدات زدم جواب نمیدادی؟ من فکر کردم ازم ناراحتی و داری نادیده م میگیری

جین: چی؟ نه معلومه که نادیده ت نمیگیرم جیمین فقط... فقط خیلی فکرم درگیر بود ببخشید

جیمین: درگیر چی هیونگ؟

جین لبخندی زد تا اشوب درونش رو پنهون کنه: چیز مهمی نیست

جیمین: پس چرا انقدر درگیرشی؟

جین: یااااا انقدر پیله نشو دیگه بچه، خب راست میگی من زیادی درگیرشم  الان دیگه بهش فکر نمیکنم چون نمیخوام صورت جذابم چروک بیوفته

جیمین خندید و جین با دیدن اینکه جیمین بهتره دوباره پشت فرمون نشست و راه افتاد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

کوک: پس الان تقریبا مخش و زدی؟

یونگی: منو دست کم گرفتی ها کوک، البته باید اعتراف کنم کمی هم از گوگل و فیلما.... کمک گرفتم

کوک با شیطنت ابروش بالا انداخت : یکم هیونگ؟

یونگی: خب شاید یکم بیشتر از یکم

کوک به نگاه شیطونش به یونگی خیره شد

یونگی: هوف باشه همه ی کارام و از  فیلما و رمان ها تغلید کردم ولی مهم اینه که جواب داده

کوک: هیونگ بهش گفتی باهم قرار بزارید اینا؟

یونگی: نه، تو رابطتت با جیمین چطوره بعد اون بوسه؟

 Love HateTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang